Warning: Declaration of AVH_Walker_Category_Checklist::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.widgets.php on line 62

Warning: Declaration of AVH_Walker_CategoryDropdown::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.core.php on line 876

Warning: Parameter 2 to wp_hide_post_Public::query_posts_join() expected to be a reference, value given in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 324
تاریخ « پرثوه

نایب الزیاره ی همه ی شما بودم !!

 

سلام

چند روز پیش از نوروز به نوشتاری به نام روشنفکران و هنجارهای جدید جنــســـی از خانم ژانت آفاری که استاد تاریخ امروز ایران است برخوردم . کاری به بحث جنــســی نوشته ندارم . آن چیزی که برایم برجسته بود نقش و ایده های احمد کسروی در این جریان بود .

با توجه به مسدود بودن سایتهای منتشر کننده ی این پژوهش , آن را در قالب یک فایل نوشتاری می توانید از اینجا بگیرید .

نوشته ی خانم آفاری که یک ارمنی ایرانی است کوتاه و روشن و گویا است . اگر به خواندن تاریخ معاصر ایران علاقه دارید این چند صفحه را از دست ندهید .

ولی در رابطه با شادروان احمد کسروی . سال گذشته مقاله ای از کسروی خواندم با عنوان : حافظ چه می گوید ؟ چکیده ی گفته های کسروی در این مقاله این است که بزرگان ادبی و بویژه شعرای سنتی ایران از حدود 1000 سال پیش با گسترش و ترویج اندیشه هایی مانند خراباتی گری و صوفی گری و جبرگرایی , بی عملی و انفعال و بی تفاوتی و رخوت و بی عرضگی را در روح جامعه ی ایرانی دمیده اند و باعث شده اند که مردم ایران چنان سست و ناتوان بشوند که نه در برابر حمله ی مغولها واکنشی از خود نشان بدهند و نه در برابر هیچ پلیدی دیگری .

در این میان به عنوان مثال از گروهی شاعران به نام ایران یاد کرده , ولی پایه ی بحثش را بر روی حافظ و اشعار او گذاشته بود .

کسروی با بیان چند مثال از دیوان حافظ او را خیالاتی و فاسد الاخلاق دانسته و حتی برای جا انداختن دیدگاهش اشعار حافظ را بی ارزش و بی معنی و پوچ و منحط دانسته بود .

راستش با دیدگاه او مبنی بر اینکه رویه هایی مانند خراباتی گری و صوفی گری , جامعه ی ایرانی را خلع سلاح و ناتوان کرده بودند سخت هم داستان بودم , ولی به هیچ روی نمی توانستم گفتار شیرین و بی همانند حافظ را پوچ و بی معنی بدانم یا او را خیالاتی یا حتی منحرف تصور کنم .

کسروی در پی همین دیدگاه , بر آن بود که ساختار آموزشی و رسانه های کشور باید دست به کار حذف دیوانهای شعرای سنتی و بنام کشور بشوند تا نسلهای بعدی در معرض این اندیشه ها قرار نگرفته و فرصت پالایش جامعه از پلیدی هایی همچون هم-جنـــس گرایی و بـــچه-بــازی فراهم آید .

در همین نوشتار , خانم آفاری هم به درستی به این نکته اشاره کرده که کسروی فشار زیادی بر دولت فروغی و جم وارد آورد تا برخی اشعار سعدی که بوی انحـــراف جــــنــــسی می دادند از کتابهای درسی مدارس حذف شوند که در این راه پیروزمند هم بود . به طوری که نسخه ی تصحیح شده ی دیوان سعدی ( به دست محمد علی فروغی ) زمانی که چاپ شد بخشهایی از آن کاملا حذف شده بودند . بخش مجالس الهزل , خبیثات و المضحکات .

جالب است که در مقدمه ی آن نسخه ( که پس از آن مبنای بیشتر چاپهای دیوان سعدی شد ) خود فروغی می نویسد ( نقل به مضمون با تکیه بر حافظه ) :

سه بخش مجالس الهزل , خبیثات و المضحکات به دلیل هم خوانی نداشتن با عرف و اخلاق روز جامعه و استفاده از واژه ها و عبارات بی پرده و رکیک از کتاب حذف شده اند . این بخشها از حیث استحکام کلام و جنس واژگان قطعا متعلق به خود استاد هستند , اما به دلیل احترام به اخلاق عمومی جامعه ی امروز قابل چاپ نیستند .

اقدام دیگر کسروی فشار بر جامعه ی ادبی بود برای حذف قالب شعری غزل و ایجاد فـــــــــیلتر برای چاپ اشعار شعرای جدید .

جزم اندیشی و حذف گرایی کسروی تا به آنجا پیش رفت که کار او و هوادارنش را به کتاب سوزان رساند .

به هر کجای زندگی و اندیشه ی کسروی که نگاه کنید ایده ی حذف و نابودی را می بینید . در دلسوزی و نگرانی کسروی برای اجتماع و مردمش هیچ تردیدی نیست , ولی تندروی و افراط فکری او را هم نمی توان به هیچ روی انکار کرد .

کمی ژرف تر که نگاه کنید رد پای حذف گرایی را در تمام تاریخ ایران به روشنی می بینید . هر سلسله ای تلاش کرده که آثار سلسله ی پیشین را به تمامی از بین ببرد . هر قدرت مندی تلاش کرده که مخالفانش را ریشه کن کند . هر ایدئولوژی پس از به قدرت رسیدن دست به کار حذف دیگر ایدئولوژی ها شده است .

به باور من یکی از مهمترین وظایف فرزندان امروز ایران نقد منصفانه و بدور از تعصب پدران است . در یک نگاه منصفانه شاید بتوانیم کسروی را به سبب احساس مسوولیت بی همانند و تلاش خستگی ناپذیر برای پالایش سرزمینش بستاییم . شاید بتوانیم میراث شوم قاجاریه و جامعه ای آکنده از بی سوادی و بیماریهای مقاربتی و عقب ماندگی و انفعال و بی خیالی را در دوران کسروی تصور کنیم و با او و دیگر دلسوزان همدردی کنیم . اما قطعا از کنار این مسئله هم نمی توان به سادگی گذشت که جزم اندیشی های او تا چه پایه خطرناک بودند . نمی توانیم فراموش کنیم که افراط و تند روی چقدر به حماقت نزدیک است ( دستور به شعرا که در چه قالبی و با چه مضمونی شعر بسرایند و پوچ و بی ارزش خواندن اشعار حافظ  )

روزی را به خاطر دارم که ( سال 1380 خورشیدی ) در دانشگاه فردوسی مشهد دانشجویان با شعار : ” آزادی اندیشــه با ریش و پشـم نمیشــه ” از سید محمد خاتمی استقبال کردند . پیش از آغاز هر گفت و گویی خاتمی تاکید کرد که : “ اگر نتوانید استبداد فکری را از خودتان دور کنید هرگز استبداد سیاسی از میان نمی رود .

اندیشه ی حذف گرایی در گذر تاریخ بهترین و بزرگترین گنجینه های سرزمین ما را به باد داده است و هنوز هم دست از سرمان برنداشته . با بررسی دقیق تر و شناخت پیشگامان این اندیشه می توانیم ریشه های آنرا در خودمان ضعیف کرده و در جهت گریز از این بلای تاریخی گام برداریم .

در اینجا هدف , ابدا این نبود که کسروی را به نقد بکشم و از رویه ی او ایراد بگیرم . چون باور دارم که هر کس را باید در ظرف زمان خودش داوری کرد و سنجید . ولی این ما هستیم که امروز , دوازده سال پس از آغاز قرن بیست و یکم , پیشینه ی چند هزار سال تاریخ مدنی و بیش از 150 سال تجربه ی تحولات بزرگ اجتماعی را در اختیارداریم . اگر در دوران کسروی آمار ابتلا به کچلی بیش از آمار باسوادان کشور بود امروز ما جامعه ای داریم که کودکانش پیش از آغاز سخن گفتن , کار با تلفن همراه و تلویزیون را یاد می گیرند . امروز زمینه ی درس گرفتن از سرگذشت کسروی ها بیش از هر زمانی فراهم است .

به امید آن روزی باشیم که ما هم مانند مردم هندوستان اندکی قدرت تحمل و پذیرش اندیشه های دیگر را پیدا کنیم . هندوستانی که امروز در کنار همه ی کاستی ها , افتخار عنوان بزرگترین دموکراسی دنیا را بدست آورده است .

hedayat

سلام

آقای محمد بهارلو در صد و دهمین سالگرد به دنیا آمدن صادق هدایت مقاله ای برای روزنامه ی شرق نگاشته و دلایل ماندگاری و محبوبیت هدایت را بررسی کرده اند . 

صادق هدایت پس از مرگش بیش از گذشته نامور و محبوب شد و این محبوبیت با گذشت بیش از 50 سال از مرگ تلخ او ( 19 فروردین 1330 ) و گذر چندین نسل از میانه ی جامعه ی ایران نه تنها کم نشده بلکه بیشتر هم شده است و اگر در دهه های 30 و 40 فقط گروهی از روشنفکران ایران او را می شناخته اند می توان گفت امروز کسی از اقشار مختلف نیست که با هدایت آشنایی نداشته باشد .

راز این ماندگاری و تاثیر گذاری از دید نویسنده ی مقاله , جناب بهارلو صراحت و صميميت و در «اجبار اعتراف» و روحيه انتقادي ـ يا همان مدرنيت‌خواهي و آزادانديشي ـ او است. قابليت و توانايي او در تشخيص جنبه‌هاي گويا و زندگي‌بخش امور و اشيا كاملا نظرگير است. هدايت قريحه‌اي طبيعي و ممتاز براي انتقاد كردن دارد، به‌ويژه مي‌تواند جنبه‌هاي ناساز و ناجور زندگي را از منظر فردي و شخصي در كنار يكديگر نشان بدهد و دست بيندازد و اين استعداد را از همان جواني از خود نشان مي‌دهد. اما حق مطلب اين است كه هدايت به حكم طبيعت خود عمل مي‌كند و هيچ وضعي را از سر مصلحت به خود نمي‌گيرد يا به خود نمي‌بندد.

من به عنوان یک خواننده ی عام و یک علاقه مند به آثار و شخصیت هدایت یک دلیل دیگر را هم در جاودانگی او ثمربخش میدانم و آن حس مسوولیت و دلسوزی بی مانند او برای ایران و مردمش است .

باور دارم که کمتر کسی در آسمان ادب و فرهنگ این سرزمین تا این پایه مسوولانه و دلسوز و با حرارت تلاش کرده است .

کمتر نویسنده ای را می توانید بیابید که همچون هدایت نسبت به سرنوشت کشورش حساسیت و نگرانی داشته باشد و تا این حد بی ریا و بی غرض گفته و نوشته باشد .

چند سال پیش نوشته ای از استاد باستانی پاریزی منتشر شد که یادداشتی از هدایت را به همراه داشت .

در 1310 خورشیدی سیدحسن تقی زاده در دانشگاه تهران سخنرانی کرده بوده و خط و زبان پارسی را به ریشخند گرفته و تغییر زبان یا دست کم تغییر رسم الخط پارسی ( با توجه به الگوی ترکیه ) را تجویز کرده بوده . **

هدایت از خواندن متن سخنرانی چنان به خشم آمده بوده که با چند نفر از دوستانش از جمله آقای باستانی پاریزی تماس می گیرد و خواهش می کند که پاسخی برای این سخنرانی بنویسند . وقتی آقای باستانی می پرسد که چرا خودت این کار را نمی کنی ؟ هدایت پاسخ می دهد : ” ممکن است به من بگویند تو متخصص نیستی . اما در مورد تو نمی توانند چنین چیزی بگویند . “

پس از آن وقتی تعلل آقای باستانی را می بیند ( به هر حال حسن تقی زاده نخست وزیر و یک چهره ی سیاسی بسیار با نفوذ بوده که هر کسی جرات پاسخ گویی به یاوه های او را به خود نمی داده ) خودش دست به کار می شود و پاسخی دندان شکن برایش می نویسد و خواهش می کند که باستانی آنرا به نام خود منتشر کند که این امر هم محقق نمی شود و جناب باستانی پاریزی این جوابیه را در سالهای پس از انقلاب منتشر می کند .

در سطر سطر این جوابیه شما می توانید تعصب و دلبستگی هدایت را به فرهنگ و زبان و ادبیات ایران احساس کنید . التهاب او را برای ایستادن در برابر جریانی که با الهام از اربابان خارجی کمر به قتل همه ی داشته های فرهنگی و اجتماعی ایران بسته بود نه تنها در این نوشته که در همه ی نوشته های هدایت به روشنی می بینید و با آن همدردی و همراهی می کنید .

به هر روی می توان گفت که هدایت , گرچه که در سخت ترین دوران تاریخ معاصر ایران زیسته و هر دو جنگ جهانی و آثار مخرب آن بر کشور را دیده و لمس کرده است , اما پاداش همه ی سخت کوشی ها و دلسوزی هایش را با بدست آوردن جایگاهی بلند و در خور , در میان مردم کشورش به چنگ آورده است .

————————————————————————————————————————————————–

** گویا تقی زاده در سالهای بعد از این ایده ها ابراز پشیمانی کرده و آنرا به خامی و تندروی جوانی نسبت داده بوده .

سلام

واژه ها مانند انسانها هستند . به دنیا می آیند , تغییر می کنند , ازدواج می کنند , از زبانی به زبان دیگر سفر می کنند و شاید هم در پایان بمیرند .

پیگیری رد پای واژه ها در درازنای تاریخ روشن کننده ی بسیاری از رویدادها و شناساننده ی تحولات فرهنگی و زبانی ملتهای گوناگون است . بویژه برای زبان پارسی که یکی از انگشت شمار زبانهایی است که از پس هزاران سال هنوز زنده و سرحال است و در کنار دگرگونی های زیاد هنوز هویت مستقل خود را نگه داشته است .

سرگذشت واژه ی “گل” در زبان پارسی و دیگر زبانهای دنیا بسیار خواندنی و جالب است . تلاش می کنم بر اساس آموزشهای دکتر محسن فره وشی به کوتاه ترین شکل ممکن این سرگذشت را برایتان بنویسم .

“گل” در فرهنگ ما همواره محبوب و مورد توجه بوده و ادبیات مان که مهم ترین نمایشگاه فرهنگ ایران زمین است همواره گلریز و گلستان بوده است . در بیشتر باغچه ها و باغها در کشورما بوته های گل سرخ و دیگر گلها چشم نوازی می کنند و باغچه ی بی گل انگار چیزی کم دارد .


دیرین ترین رد پای این واژه در نوشته های پارسی به “اوستا” باز می گردد که در آن  “وَرذا” ( varaza ) ( بر وزن تمنا , البته بدون تشدید ) به معنی گل سرخ آمده است . ( باید دانست که گل به معنی گل سرخ است , همان که اروپایی ها امروزه به آن “رُز” ( rose ) می گویند . )

در دوره های پس از آن و در زبان پارسی باستان این واژه به صورت “وردا” ( varda ) ( امروزه کارخانه ای با این نام , سرکه تولید می کند ) و در پهلوی ساسانی به صورت “وَرد” ( vard )  و “وَرت” ( vart ) تغییر یافت . واژه ی “ورد” در نام چند شهر و آبادی به چشم می خورد . مانند “وردآورد” ( به معنی گل آور ) که پیش از این روستایی بوده نزدیک به تهران ( گویا امروز داخل شهر شده است ) و در کنار آن روستایی است به نام “وردیج” .

دیگری روستای “سُهرَورد” که در نزدیکی زنجان است و زادگاه شیخ اشراق , شهاب الدین سهروردی است . گویش درست “سُهرَورد” , سُخرَورد است . “سُخر” همان رنگ قرمز است که به دلیل دشواری تلفظ در گذر زمان به سرخ تغییر شکل پیدا کرده است . پس “سهرورد” به معنی گل سرخ است .

“وارت” در دوران اشکانی به ارمنستان و لهجه ی ارمنی وارد می شود و به هنوز هم به همین شکل در برخی نامهای ارمنی زنده است . مانند “نِوارت” که نامی است برای دختران ارمنی , نو ( nev ) همان نو و جدید است و وارت هم که گل . پس “نوارت” به معنی “نوگل” , غنچه و غنچه ی گل سرخ است . نامهای “وارتوهی” و “وارتوش” و شاید “وارتان” هم از “وارت” بهره برده اند .

در آغاز دوران اشکانی به مرور ترکیب “ر” و “د” ( rd ) به “ل” تغییر می کند و ورد به “وَل” ( val )و “وُل” ( vol ) تغییر شکل پیدا می کند .

هنوز هم واژه ی والَ با معنی شکوفه در گویش سمنانی به کار برده می شود .

“بابا طاهر” می گوید :

مسلسل زلف بر رو ریته دیری         وُل و بلبل به هم آمیته دیری

پریشان چون کری آن تار زلفان        به هر تاری دلی آویته دیری

یا یک ترانه ی روستایی گوید :

شب تاریک و ره باریک و وُل مست      کمون از دست من افتاد و بشکست

کمون دارون کمون از نو بسازید          وُلم یاغی شده مشکل دهد دست

بر اساس یک قاعده ی دیرین زبان شناسی “و” در برخی واژه ها به “گو” ( gu )تبدیل می شود . مانند ویشتاسپ که گُشتاسپ و ورک (  verk ) که گرگ شدند . پس “ول” و “وُل” به “گل” تبدیل شدند .

همین واژه ی وُل در سفر به اروپا به فُل تغییر می یابد و ریشه ی واژه ی flower را می سازد .

شکل اوستایی واژه یعنی ورذ و ورذا در سفر به سواحل شرقی مدیترانه به صورت روزون درآمد و در اثر فرسایش ناشی از گذر زمان به شکل رز در آمد . این رز که به معنی گل سرخ است مادر واژه ی روژ در زبان فرانسه است که به معنی رنگ قرمز است .

به این شکل بوده که یک واژه ی پارسی بخش بزرگی از دنیا را درنوردیده و امروز به شناخته شده ترین نام در دنیای گلها بدل شده است .

آبشخور ( منبع ) :
کتاب ایرانویج نوشته ی دکتر بهرام فره وشی , انتشارات دانشگاه تهران , 1373