Warning: Declaration of AVH_Walker_Category_Checklist::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.widgets.php on line 62

Warning: Declaration of AVH_Walker_CategoryDropdown::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.core.php on line 876

Warning: Parameter 2 to wp_hide_post_Public::query_posts_join() expected to be a reference, value given in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 324
آوریل « 2011 « پرثوه

سلام

با پیشرفت جوامع در زمینه های مختلف امکان تشکیل نهادهای کوچک و بسیار کوچک اجتماعی بیشتر می شود و این رویداد , انزوای فردی را در پی دارد . به این معنی که افراد امکان انتخاب شرایط محیطی و اشخاص اطرافشان را بیش از پیش پیدا کرده و با استفاده از این امکان هر روز خود را گوشه گیر تر و تنها تر می کند .

در گذشته که خانواده ها پر جمعیت بوده و امکانات اندک و ناچیز بودند , اعضای خانواده به ناچار در یک خانه ی کوچک همگی در کنار هم زندگی می کرده اند و در فضاهای مشترک کار مشترک می کرده اند و با هم غذا می خورده اند و چند نفری در یک اتاق می خوابیده اند . 

شهرها و روستاها کوچک بوده اند و حمل و نقل و سفر به این سادگی امروز وجود نداشته و بیشتر طول زندگی افراد در همان محل تولدشان سپری می شده .

این وضعیت باعث می شده که فرد همیشه گروهی را در نزدیکی خود داشته باشد و کمتر احساس تنهایی کند .

ولی امروز همه چیز دگرگونه است . تمام شرایط امروز وارونه شده و پیشرفت جوامع باعث آزادی های فردی و گسترده شدن گزینه ها شده است .

پس ما تعداد زیادی از مردم را می بینیم که یا تنها زندگی می کنند و یا دست بالا یک شریک زندگی ( همسر یا دوست دختر یا پسر و یا فرزند با پدر یا مادر مجردش ) بیشتر ندارند که در آن صورت هم ممکن است آنقدر فاصله شان از هم زیاد باشد که شرایطشان با تنهایی تفاوتی نداشته باشد .

شاید به همین دلیل است که حس انزوا و به طبع آن افسردگی در دنیای امروز تا این پایه زیاد و فراگیر شده است . نتیجه اش هم این که در دنیای آکنده از امکانات و وسایل و راحتی امروزی , انسان کمتر از قبل احساس رضایت از زندگی اش دارد .

سلام

در خبرها آمده بود که در جریان بازی دو تیم ملوان بندر انزلی و شهرداری تبریز تماشاچیان تبریزی برای پایین آوردن روحیه ی انزلی چی ها و پیروزی بر آنها , به زنده یاد سیروس قایقران بد و بیراه گفته اند ( گویا میرزا کوچک خان را هم بی نصیب نگذاشته اند )!!! برای من مهم نیست که حمید درخشان ( مربی شهرداری تبریز ) توپ را در زمین تراکتور انداخته و گفته :” که کار تراکتوری ها بود برای آنکه ما را خراب کنند .”

sirus

مهم آن است که گروهی برای رسیدن به یک هدف رسما کم ارزش , یا پیروزی شهرداری بر ملوان و یا خراب کردن شهرداری و تماشاچی هایش اقدام به فحاشی به کسی می کنند که 13 سال قبل دستش از دنیا کوتاه شده و تنها نقطه ضعفش این است که مورد احترام همه است . انسانی بسیار سالم و موقر بوده , دلال بازیکن نبوده و باندبازی و جار و جنجال تبلیغاتی نداشته , به لیدرهای تیمش پول نمی داده که به حریف و داور ناسزا بگویند و به خودش هم لقبهای آنچنانی مانند امپراطور و ژنرال و غیره بدهند .

کاملا روشن بوده که هر فوتبال دوستی بویژه اگر اهل گیلان و انزلی هم باشد با شنیدن فحش به سیروس قایقران برافروخته و خشمگین می شود . پس می توان از همین اسلحه برای تخریب روحیه ی ملوانی ها استفاده کرد .  

آیا هدف هر وسیله ای را توجیه می کند ؟ آیا باید به هر پلیدی و پلشتی تن در داد ؟ آیا باید پوست کلفت بود و در هیچ شرایطی حقارت را حس نکرد ؟

در این میانه آن چیزی که از بی فرهنگی تماشاچیان فوتبالی بیشتر جلب توجه می کند مدیران تیم شهرداری یا تراکتورسازی ( و یا هردو تیم ) هستند . امروز دیگر بر کسی پوشیده نیست که هر چه که روی سکوها گفته شود سرنخش در دست مدیران باشگاه است . چون لیدرها از آنها پول می گیرند .

این آقایان به چه صورت خودشان را توجیه می کنند که برای یک 3 امتیاز ناقابل تن به چنین خفتی بدهند ؟

من که هرچه فکر کردم به جایی نرسیدم . شما ببینید چیزی دست گیرتان می شود ؟

عکس زیر نشان دهنده ی آدم فروشی  خودجــوش یک دانش آموز دختر به نام اکرم جاسوس منش است . هیهات از این حسادت دخترانه !!!

چراغي از پناهي تقلب ميكند خانم لطفا" بهشون نگين كه من گفتم

چراغي از پناهي تقلب ميكند خانم لطفا” بهشون نگين كه من گفتم

“با تشکر از خانم محترمی که عکس را فرستادند”

سلام

مردم همیشه فریاد می زنند که می خواهند آینده ای بهتر بسازند . این حقیقت ندارد . آینده خلائی است بی عاطفه نسبت به همه . گذشته سرشار از زندگی است , دوست دارد آزارمان بدهد و به ستوهمان بیاورد . تحریکمان می کند , به ما ناسزا میدهد , وسوسه مان می کند که ویرانش کنیم یا دوباره آنرا رنگ بزنیم . مردم فقط به این دلیل است که می خواهند ارباب آینده بشوند که گذشته شان را تغییر بدهند . آنها برای دسترسی به لابراتوآرهایی که در آن عکسها دستکاری می شوند و زندگینامه ها و تاریخها بازنویسی می شوند می جنگند .

 

میلان کوندرا

کتاب خنده و فراموشی , ترجمه ی فروغ پوریاوری