Warning: Declaration of AVH_Walker_Category_Checklist::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.widgets.php on line 62

Warning: Declaration of AVH_Walker_CategoryDropdown::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.core.php on line 876

Warning: Parameter 2 to wp_hide_post_Public::query_posts_join() expected to be a reference, value given in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 324
ژوئن « 2011 « پرثوه

سلام

از رویداد تلخ و وحشیانه ی خمینی شهر آگاهی دارید ؟

چند زوج در یکی از باغهای نزدیک خمینی شهر مشغول گذراندن روز تعطیلشان بوده اند که مشتی اراذل و اوباش محلی وارد باغ شده و با بستن مردها جلوی چشمانشان به بانوان تجاوز کرده اند و گویا که تعدادشان هم زیاد بوده ( این یعنی اوج وقاحت و نداشتن وحشت از انجام چنین کار وحشیانه ای ) حالا واکنش نماینده ی محترم مردم خمینی شهر در مجلس چه بوده ؟ این که در پایین می آید :

نماينده خميني‌شهر:
رسانه‌اي كردن حوادثي مانند حادثه اخير خميني‌شهر، قبح عمل را از بين مي‌برد !!!!

نماينده مردم خميني‌شهر در مجلس با اشاره به حادثه رخ داده در يكي از باغ‌هاي اطراف خميني‌شهر و جريحه‌دار شدن احساسات مردم اين شهر گفت: متاسفم كه در ماه رجب ماه توبه و استغفار، رسانه‌ها و مطبوعات به طور گسترده و بي‌سابقه حادثه زشت و اتفاق شنيع ورود به حريم يكي از باغات خميني‌شهر و انجام آدم‌ربايي و تجاوز به نواميس را در صدر اخبار قرار داده‌اند، به گونه‌اي كه قلوب جريحه‌دار مردم متدين اين شهرستان به مانند پاشيدن نمك بر زخم بيشتر جريحه‌دار شده است.

منبع : خبر گذاری ایسنا  24/03/90     ( خبرگزاری ایسنا این خبر را پاک کرده است – 18 اسفند 90 )

خوب دقت کردید ؟ آقای نماینده ی مردم , ابراز تاسف کردند از رسانه ای شدن چنین رویداد وحشت آوری . ایشان از رخ دادن چنین فاجعه ای متاسف نبودند بلکه از رسانه ای شدن خبر متاسف بودند .

نماينده مردم خميني‌شهر ادامه داد: اين فاجعه وحشتناك در شهرها و مكان‌هاي ديگر هم ممكن است اتفاق افتاده باشد يا بيفتد.

باور آقای نماینده این نیست که به هر قیمتی شده باید این رویدادها را متوقف کرد یا دست کم درصد خطر بروزشان را کم کرد , ایشان بر این باورند که باید اصل خبر لاپوشانی شود تا مسوولین و دست اندرکاران منطقه , از جمله خود ایشان خدای ناکرده مورد پرسش و بازخواست قرار نگیرند , وگرنه آن افراد که آن بلا سرشان آمده و آب از سرشان گذشته . مسوولان و مدیران هستند که نباید از گل نازکتر بشنوند .

آقای نماینده ی مردم , چنین فجایعی اگر رسانه ای نشوند که این گونه خشم همگانی را برنمی انگیزند بر علیه مشتی الوات و اراذلی که هیچ چیز برایشان ارزشی ندارد . اگر نبود پخش رسانه ای خبر , شاید چنین عزمی هم به وجود نمی آمد برای دستگیری و مجازات این دشمنان جامعه .

مگر همین لاپوشانی ها و این مصلحت اندیشی های نابجا نبود که باعث شد جنایتکاری مانند محمد بسیجه مدتها با خیال راحت کودکان مردم را گرفته و پس از تجاوز به وحشیانه ترین شکل ممکن بکشدشان . به شهادت اهل محل , مدتها پیش از دستگیری بسیجه همه ی اهل محل از کارهای وی آگاه بوده اند , ولی چون بیشترشان افغانی های غیر مجاز بوده اند جرات شکایت به مراجع قانونی و رسانه ها را نداشته اند .

نتیجه این می شود که محمد بسیجه پیش از دستگیری به جای 3 یا 4 قتل بیست و چند قتل را مرتکب می شود . در آن زمان آیا جا داشت که بخشدار پاکدشت و فرمانده ی انتظامی ناحیه بنشینند و در رسانه ها گله گذاری کنند که : “ای بابا چرا قضیه را اعلام کردید ؟ حالا همه می روند و بسیجه می شوند”  ؟

آقای نماینده , مشکلات و معضلات اگر مطرح نشوند برطرف هم نخواهند شد . شما نماینده ی این مردم هستید . بانوانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند حکم خواهرانتان را دارند . نگران مواخذه ی مقامات بالاتر نباشید . خواهران و برادرانتان را دریابید .

تفاوت شگرف میان حقـوق زن و مـرد در ایران !!

سلام

نام فلش موب به گوشتان خورده ؟ برای آنهایی که نشنیده اند عرض می کنم که از 2003 به این سو این ابتکار جالب مورد توجه قرار گرفته و محصولات جالبی هم داشته است .

گروهی که اعضای یک شبکه ی اجتماعی هستند بدون آنکه با هم آشنایی یا ارتباط خاصی داشته باشند با مناسبت یا بدون مناسبت با هم قرار می گذارند که در یک زمان مشخص , در جای مشخص کار مشخصی را انجام دهند . مثلا صبح در ایستگاه مترو منتظر هستید که به ناگاه می بینید  نیمی از افرادی که اطرافتان مشغول قدم زدن هستند به صورت هماهنگ شروع به رقصیدن می کنند . 2 یا 3 دقیقه رقص به درازا می انجامد و پس از پایان آن افراد بدون هیچ گفت و گویی پراکنده می شوند . یا از میدان شلوغی گذر می کنید . ناگهان می بینید که بیشتر افرادی که مانند شما در حال گذر بودند در یک لحظه در همان حالتی که بوده اند خشکشان می زند . یک دقیقه به همین حال می مانند و شما گروهی پیکره ی ( مجسمه ی ) زنده می بینید و پس یک دقیقه هر کسی به راه خودش می رود و انگار نه انگار .

جست و جوی کوتاهی در یوتیوب شما را با این ابتکار خلاقانه آشنا می کند .

یک فلش موب بسیار جالب و دور از انتظار را می توانید از اینجا بگیرید .

جریان خواستگاری یک آقا از دوست دخترش به صورت یک فلش موب طراحی شده و روند بسیار جالب و تاثیرگذاری دارد . خواستگاری و مراسم عروسی همه در عرض چند دقیقه انجام می شوند و یک مراسم با شکوه با مهمانان زیاد رقم می خورد .

اگر امکان دانلود دارید فیلم را بگیرید ببینید .

در این فیلم می توانید چهره ای تقریبا کامل از دنیای امروز را ببینید . مردمی که فاصله هایشان بیش از حد تصور کم شده , با هم دوست و همراه هستند , مرزهای میان قومیت و نژاد و نام و ظاهر را درنوردیده اند و به سادگی , شادمانی و دوستی را به جای جنگ و کینه و برتری جویی های قومی و اعتقادی برگزیده اند .

مردمی که به معنی واقعی کلمه پیشرفته هستند . بدون اجر و مزد و توقع , زمان و نیرو می گذارند , تنها برای شاد کردن دل دو نفر که شاید حتی نشناسندشان .

ناخودآگاه به مهمانی بزرگی دعوت می شوند که در آن فقط خوشی و شادمانی موج می زند و نه رقابت خواهر شوهر با عروس و مادر شوهر با مادر زن . دمی آسایش خیال و رقص و پایکوبی همه را بهره مند می سازد و کسی به میزان هزینه ی خانواده ی داماد و شکل و فرم حلقه ی نامزدی و قیمت خیارهای روی میز کاری ندارد .

بله , مردم دنیا به چنان جایگاهی رسیده اند و ما هنوز در تعصـبات دوره ی جاهـلـی دست و پا می زنیم و بسیار هم سرافرازیم از حفظ سنتها و باورهای اجتماعی و اعـتقـادی مان .

سلام

صبح جمعه است و برای رسیدن به مجلس ختم یکی از آشنایان باید عجله کنم . ماشین را روشن می کنم تا گرم شود و به طرف در حیاط می روم . در را که باز می کنم می بینم در حالی که کوچه تقریبا خالی است یک پژوی پارس سفید و نو درست جلوی پل پارک شده و کسی هم درونش نیست . می مانم که چه کنم . با شگفتی با خودم می گویم : ” این همه جا . چرا درست جلوی پل ؟ ” درمانده و ناچار شروع می کنم به زدن زنگ همه ی همسایه ها . “سلام , صبح به خیر ببخشید پژوی سفید مال شماست ؟” 5 نفر پاسخ نه می دهند تا نفر ششم که می گوید : “یک لحظه لطفا” . می پرسد و خبر می دهد که : “بله , الان می آیند . ” الان , می شود شش دقیقه و پس از آن مردی در حدود 65 ساله از پله پایین می آید و بدون اینکه نگاهی به من بیاندازد می گوید ” شرمنده ” و به طرف در می رود . احساس می کنم اگر چیزی نگویم هرگز هیچ درکی از اشتباهش پیدا نمی کند . کما اینکه با این موی سفید و سن و سالش هنوز به آن نرسیده . می گویم : ” کوچه که خالی بود .اگر 3 متر عقب تر پارک می کردید دیگر نه من معطل می شدم و نه شما ناچار بودید که زحمت جا به جا کردن ماشین را متحمل شوید .”بر می گردد و نگاهی به سر تا پای من می اندازد و می گوید : ” راستش را بخواهی اصلا در را ندیدم ” لحنش تهاجمی است . می گویم : ” اگر شما در به آن بزرگی را ندیده اید که دیگر من حرفی برای گفتن ندارم .” ناگهان براق می شود توی صورتم که : ” اصلا دلم خواست , هر بار دیگر هم که بیایم جلوی پل پارک می کنم , می خواهم بدانم تو چه می گویی . چون سین جین !!! کردی این را گفتم , اگر سین جین !!! نکرده بودی نمی گفتم .” به این جریان و رویدادهای مشابه که هر روزه در زندگی همه ی ما ایرانیان به فراوانی روی می دهد فکر می کنم , به رانندگی هایمان که چیزی جز لایی کشیدن و جلوی یکدیگر پیچیدن و مسابقه ای پایان ناپذیر برای زودتر رد شدن نیست نگاه می کنم , رفتارمان در صفها را که حاضریم هر کاری بکنیم تا جا بزنیم و زودتر از بقیه برویم بررسی می کنم و با شگفتی به خودم می گویم که جدا جایگاه حقوق دیگران در زندگی ما کجاست ؟ آیا در هنگام انجام هر کاری برای لحظه ای به دیگران و حقوقشان فکر می کنیم ؟ آیا اصلا برایمان مهم هست که در اثر کارهای ما کسی آسیب ببیند و متضرر بشود یا نه ؟

اگر کمی هم برای دیگران حق و حقوق و شخصیت قایل می شدیم آیا شکل جامعه مان بهتر و پذیرفتنی تر نبود ؟ در آن صورت آیا بازار کار در کشورمان به محلی خطرناک و آکنده از گرگهای خونخوار تبدیل می شد ؟ آیا آژانسهای مسافرتی دیگر کشورها به گردشگرانی که به ایران سفر می کردند درباره ی رانندگی خطرناک ایرانیها هشدار می دادند ؟ آیا . . . ؟

< کاش می آموختیم که کمی بیشتر به هم احترام بگذاریم >