Warning: Declaration of AVH_Walker_Category_Checklist::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.widgets.php on line 62

Warning: Declaration of AVH_Walker_CategoryDropdown::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.core.php on line 876

Warning: Parameter 2 to wp_hide_post_Public::query_posts_join() expected to be a reference, value given in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 324
سپتامبر « 2011 « پرثوه

سلام

در روزهای گذشته طراحان کارخانه ی سایپا اعلام کردند که ایربگ ( کیسه ی هوا ) خودروی پراید با موفقیت نصب و آزمایش شده و هم اکنون در حال ورود به مرحله ی تولید انبوه است .

لطفا برای دیدن تصویر به ادامه ی مطلب بروید .

** از یه لامپ میپرسن : احوالت چطوره ؟
میگه : چه احوالی !!؟ کار به جاهای خوبش که میرسه منو خاموش میکنن !

—————–

** دوست دختر غضنفر بهش می گه یه حرفی بزن تا قلبم وایسه، غضنفر بعد از کمی فکر می گه: “داداشت پشت سرته!”
—————–

** به غضنفر می گن مار باباتو نیش زد فوت کرد، می گه: از پشت زدش؟ می گن آره، می گه مار مقصره…

لطفا به ادامه ی مطلب بروید . 

سلام

خبرهایی منتشر شده از بروز درگیری هایی شدید میان بسـیجیـان و دراویش در شهرستان کوار استان پارس . شرح رویداد هم این است که طلبه ی جوانی به کوار رفته بوده و تمام تلاش خود را بر تبلیغ بر علیه فرقه ی نعمت اللهی ( سلسله ی دراویش گنابادی ) متمرکز کرده بوده . این موضوع هم سخت به مذاق دراویش ناخوشایند آمده و پس از بحثها و جدلها و تهدید و بگیر و ببند , سرانجام کار به زد و خورد می رسد و طلبه بوسیله ی دراویش مضروب می شود .

از آن سو هم مخالفان دراویش و همفکران طلبه ی جوان به حمایت بر می خیزند و کار به رو در رویی و درگیری فیزیکی و سنگ پرانی و چاقو کشی و قداره بندی می رسد و مشخص می شود که دراویش در کنار ذکر مداوم حق هو و یا هو و علی مولا , هنرهای دیگری هم دارند .

در تصاویری که منتشر شده سنگ پرانی و چاقو کشی متقابل اهل ایمان و یقین به روشنی دیده می شود .

پرسش اینجاست که این همه تمرین و ممارست در مجهز شدن به باورهای مذهبی , این همه سما و ذکر و مراقبه و ریش و سبیل بلند و جامه ی سپید , تحصیل در مدارس دینی و به دست آوردن درجات و رتبه ها و لباسهای مذهبی برای این است که تا به اندیشه ای مخالف برخوردیم قمه بکشیم و سنگ بپرانیم ؟

آیا همه ی مردم دنیا باید مانند من فکر کنند ؟ آیا همه باید مانند من راه رستگاری را بپیمایند ؟ آیا نمی شود کسی ایده اش اندکی گمراهانه باشد ؟ حتما باید سرش را با گرز کوبید و شکمش را با چاقو درید تا یاد بگیرد به راه رستگاری برود ؟

آیا من فرستاده ی خداوند برای گسترش بهشت اجباری هستم ؟

در کشور ما فضای تحمل اندیشه های دیگران همیشه همین قدر تنگ و فشرده بوده یا در گذشته مردم راحت تر یکدیگر را می پذیرفته اند ؟

آیا تنگ نظری بر دیـن و مـذهب ما غلبه نکرده ؟

به گوشه هایی از این مراسم با شکوه توجه فرمایید :

برای دیدن عکسهای بیشتر اینجا کلیک کنید .

 

سلام

12 یا 13 سال پیش کتاب 1984 نگاشته ی جورج اورول (   George Orvel  ) را می خواندم . در دل داستان شخصیت اصلی کتاب که یک مرد جوان و عضو حزب کمونیست بود به ندای احساسات و غرایزش پاسخ داده و عاشق دختری می شود که او هم عضو حزب است . در حاشیه ی این جریان , نگارنده برای خواننده اش روشن می کند که در یک نظام کمونیستی احساسات عاشقانه و غرایز جنــسی , ممنوع و محکوم هستند و کسانی که به این احساسات زمینه ی خودنمایی بدهند از حزب رانده شده و شاید دچار پی آمدهایی هم بشوند و این کاملا راست است . در نظامهای کمونیستی و بسیاری از نظامهای بر پایه ی ایدئولوژی غرایز جنســی و احساسات عاشقانه ی میان افراد کاملا محکوم و تحقیر شده است .

نخست در جامعه آموزش داده می شود که عشــق ناپسند و پست و حقیر است و مردم را از آرمانهای متعالی فردی و اجتماعی ( بخوانید آرمانهای حزبی ) دور می کند . در گامهای بعدی در هر جا که امکانش بود پرونده ی افراد را از این نظر بررسی کرده و بر همین اساس دست به تصفیه و غربالگری آنها می زنند .

نویسنده در خلال داستان پس از شرح دادن این کیفیت ناگهان لحن روایی اش را قطع کرده , از داستان خارج شده و از خواننده می پرسد که به نظر شما به چه دلیل غرایز و احساسات که در سرشت انسان جای دارند به این شکل باید محکوم شوند ؟

یادم هست که کتاب را بستم و با خودم فکر کردم . به نظرم می آمد که یک نظام تمامیت خواه کمونیستی دوست دارد که بر همه ی شئون و لحظات زندگی اتباعش احاطه ی کامل داشته باشد و تمامی حرکات و رفتارهایشان را زیر نظر و کنترل خود بگیرد . ولی احساسات فردی قلمرویی دور از دسترس است . نمی توان برایش قوانین محدود کننده وضع کرد , در آن امر و نهی کرد و شعارهای حزبی و سیاسی داد .

کتاب را باز کردم . نویسنده گفته بود ( نقل با تکیه بر حافظه است ) : شاید این گونه به نظر برسد که احساسات و غرایز فضایی دور از دسترس حکومتها هستند و به همین منظور تلاش می شود ورود به آنها ممنوع شود . اما این فقط رویه و ظاهر قضیه است . واقعیت آن است که غرایز جنـسـی سرکوب شده و عواطف فروخفته خیلی سریع و راحت می توانند به حسهایی مانند حزب پرستی , گروه پرستی , رهـبـر پرستی , ایدئولوژی پرستی و کینه ها و نفرتهای بی منطق و بی ریشه از دشمنان موهوم و غیر واقعی تبدیل شوند . یک نظام تمامیت خواه بیشتر از هر چیزی به چنین احساساتی در بین مردمش نیاز دارد .