Warning: Declaration of AVH_Walker_Category_Checklist::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.widgets.php on line 62

Warning: Declaration of AVH_Walker_CategoryDropdown::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.core.php on line 876

Warning: Parameter 2 to wp_hide_post_Public::query_posts_join() expected to be a reference, value given in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 324
ایران « پرثوه

frontier 

سلام

عکس بالا را در ویکی پدیا پیدا کردم .

موزاییک هایی که با علامت جمع یا صلیب مشخص شده اند بیانگر مرز میان دو کشور بلژیک و هلند هستند که درست از کنار یک رستوران گذر کرده است و صاحب رستوران هم با امانت داری هرچه تمام تر میز و صندلیهایش را تا لب آنها چیده .

برای ما جهان سومی ها همیشه مرز به معنی سیم خاردار , دیوار بلند , سربازان اسلحه به دست و گمرکی است که مو را از ماستمان می کشد و نامش لرزه بر انداممان می اندازد .

به راستی کدام تفاوت میان بلژیک و هلند و کره ی شمالی و جنوبی است که باعث می شود مرزهایشان تا این پایه با هم متفاوت باشند ؟ مرز یکی از میان شهر می گذرد و با موزاییک مشخص می شود و مرز آن دیگری با تانک و سیم خاردار برقدار و تخته سنگهای بزرگ برای غلتاندن و بستن جاده در مواقع بروز درگیری و جنگ . اختلاف ایران و افغانستان با آمریکا و کانادا در چیست که آنها به خطی بسنده می کنند و ما خندق و نگهبان مسلح هم برایمان کافی نیست ؟

جز فرهنگ آیا پاسخ دیگری به ذهنتان می رسد ؟

روزی فیلم مستندی می دیدم از یک گزارشگر اروپایی که نوار شمالی اتیوپی را پشت سر می گذاشت و از زندگی قبایل آن سامان گزارش تهیه می کرد . در یک بخش از این مستند گزارشگر یاد شده وارد قبیله ای شد . با شگفتی دید که در قبیله مردی وجود ندارد و همه ی اهالی , زنان و کودکان هستند . اهالی با خونسردی گفتند : “مردها رفته اند جنگ , به زودی بر می گردند “  . چندی بعد که مردها خونی و خاک آلود و تشنه و خسته بازگشتند کاشف به عمل آمد که چند روز پیش قبیله ی کناری , ۲ بز از این قبیله دزدیده بودند . مردان این قبیله هم کلاشنیکف ها و آرپی جی هایشان را برداشته بودند و رفته بودند و به انتقام آن ۲ بز چند نفر را کشته و گروهی را هم زخمی کرده بودند و همه ی گله ی قبیله ی خطاکار را به غنیمت آورده بودند .

به یاد درگیری های پایان ناپذیر و خونریزی های بی رحمانه و نسل کشی هایی که تاریخ آفریقا را در خود تنیده افتادم . کشتار و قحطی امروز سومالی یک نمونه اش . همه ی این درگیری ها به همان شکل که عرض شد درگیری های قومی و قبیله ای هستند و برای کین خواهی اجداد کشته شده در مبارزاتی که انگیزه اش شاید بزی بوده یا گاوی .

حالا این موقعیت را مقایسه کنید با مرز میان بلژیک و هلند . چه می شود که در آفریقا روش معاشرت با همسایگان نیزه و تفنگ و خون است و در اروپا یک موزاییک ساده به صورت سمبلیک مرز میان آب و خاک و دارایی و هویت دو ملت را مشخص می کند ؟

فرهنگ انسانی و درک و شعور اجتماعی , اروپا و دیگر کشورهای متمدن ( مانند ژاپن ) را به جایی رسانده که امروز می بینیم و نبود همان فاکتورها کشورهای عقب مانده را به آشفته بازاری بدل کرده که نمونه هایش کم هم نیستند .

احترام به حقوق و شخصیت دیگران , شناخت حد و مرز حقوق خود , بلوغ فکری و رسیدن به اندیشه ی منطقی و درک درست از شرایط زندگی در اجتماع , پرهیز از دروغ و پلیدی و ناراستی می تواند اسباب ترقی و پیشرفت جوامع را فراهم کند . به همان گونه ای که بهترین نمادهایش را ژاپنی ها پس از فاجعه ی سونامی اخیر به نمایش گذاشتند و تحسین همگان را برانگیختند .

به نظر می رسد که تا زمانی که مردم کشورهای جهان سوم یاد نگیرند که راستگو باشند و منطقی و در شرایط سخت دارایی های دیگران را حق خودشان به شمار نیاورند اوضاع همین است که هست .

جهان سوم ناتوان و لرزان و نیازمند خواهد بود و غرب صنعتی هم روز به روز قوی تر و پیشرفته تر و مسلط تر خواهد شد .

سلام
کتاب کورش کبیر ( ذوالقرنین ) با ترجمه ی استاد باستانی پاریزی منتشر شده و گویا اخیرا ایشان اجازه داده اند تا نسخه ی الکترونیک کتاب , برای افزایش آگاهی نسل جوان سرزمین مادری , به رایگان منتشر شود .

من این کتاب را در نیمه های دهه ی هفتاد خریدم ( حدود 15 سال پیش ) . متن , ترجمه ای از کتاب جناب ابوالکلام آزاد , پارسی هندی است که پژوهشی است درباره ی شخصیت ذوالقرنین که در قرآن نامش آمده است , همان که متفکرین اسلامی در سده های گذشته گفته بودند اسکندر مقدونی است .

روان شاد ابوالکلام آزاد ( وزیر فرهنگ دولت گاندی ) در این پژوهش ثابت می کند که ذوالقرنین , کورش هخامنشی است و نه سردار خونریز مقدونی .
خواندن کتاب را به همه پیشنهاد می کنم که آموزه های گرانقدری از تاریخ باستان ایران دارد و همینطور الگوی بسیار مناسبی برای پرسشگری و نپذیرفتن کورکورانه ی شنیده ها ارایه می دهد .

البته پیشنهاد دیگری هم دارم . امروز برای بسیاری از ایرانیان عصر کورش پرستی است . فراموش نکنیم که کورش در 2500 سال پیش زندگی می کرد و ما در امروز هستیم . تاریخ ایران و زندگی کورش را باید خواند , کورش را باید شناخت اما نباید تنها دلخوشی قرار داد . بهتر است که در امروز زندگی کنیم و برای بهتر شدن جامعه ی رو به فرپاشی مان تلاش کنیم . تاریخ بیش از آن که ابزار افتخار باشد ابزار عبرت آموزی است .هم آن گروهی که فریاد می زنند کورش را فراموش کنید , هزاران سال پیش را دور بیاندازید در اشتباه هستند و هم آن گروهی که روز و شب و خورد و خوراکشان کورش است . تاریخ را باید بخوانیم و به خاطر بسپاریم و از تحلیل و بررسی اش هم غافل نشویم . اما فراموش هم نکنیم که تاریخ چراغ راه آینده است . برای پیش بینی آینده است که تاریخ به کار می آید و نه برای باد به غبغب انداختن .

” کتاب را از اینجا می توانید دانلود کنید “

با سپاس از بانوی محترمی که کتاب را برای من ایمیل کردند .

سلام

واژه ها مانند انسانها هستند . به دنیا می آیند , تغییر می کنند , ازدواج می کنند , از زبانی به زبان دیگر سفر می کنند و شاید هم در پایان بمیرند .

پیگیری رد پای واژه ها در درازنای تاریخ روشن کننده ی بسیاری از رویدادها و شناساننده ی تحولات فرهنگی و زبانی ملتهای گوناگون است . بویژه برای زبان پارسی که یکی از انگشت شمار زبانهایی است که از پس هزاران سال هنوز زنده و سرحال است و در کنار دگرگونی های زیاد هنوز هویت مستقل خود را نگه داشته است .

سرگذشت واژه ی “گل” در زبان پارسی و دیگر زبانهای دنیا بسیار خواندنی و جالب است . تلاش می کنم بر اساس آموزشهای دکتر محسن فره وشی به کوتاه ترین شکل ممکن این سرگذشت را برایتان بنویسم .

“گل” در فرهنگ ما همواره محبوب و مورد توجه بوده و ادبیات مان که مهم ترین نمایشگاه فرهنگ ایران زمین است همواره گلریز و گلستان بوده است . در بیشتر باغچه ها و باغها در کشورما بوته های گل سرخ و دیگر گلها چشم نوازی می کنند و باغچه ی بی گل انگار چیزی کم دارد .


دیرین ترین رد پای این واژه در نوشته های پارسی به “اوستا” باز می گردد که در آن  “وَرذا” ( varaza ) ( بر وزن تمنا , البته بدون تشدید ) به معنی گل سرخ آمده است . ( باید دانست که گل به معنی گل سرخ است , همان که اروپایی ها امروزه به آن “رُز” ( rose ) می گویند . )

در دوره های پس از آن و در زبان پارسی باستان این واژه به صورت “وردا” ( varda ) ( امروزه کارخانه ای با این نام , سرکه تولید می کند ) و در پهلوی ساسانی به صورت “وَرد” ( vard )  و “وَرت” ( vart ) تغییر یافت . واژه ی “ورد” در نام چند شهر و آبادی به چشم می خورد . مانند “وردآورد” ( به معنی گل آور ) که پیش از این روستایی بوده نزدیک به تهران ( گویا امروز داخل شهر شده است ) و در کنار آن روستایی است به نام “وردیج” .

دیگری روستای “سُهرَورد” که در نزدیکی زنجان است و زادگاه شیخ اشراق , شهاب الدین سهروردی است . گویش درست “سُهرَورد” , سُخرَورد است . “سُخر” همان رنگ قرمز است که به دلیل دشواری تلفظ در گذر زمان به سرخ تغییر شکل پیدا کرده است . پس “سهرورد” به معنی گل سرخ است .

“وارت” در دوران اشکانی به ارمنستان و لهجه ی ارمنی وارد می شود و به هنوز هم به همین شکل در برخی نامهای ارمنی زنده است . مانند “نِوارت” که نامی است برای دختران ارمنی , نو ( nev ) همان نو و جدید است و وارت هم که گل . پس “نوارت” به معنی “نوگل” , غنچه و غنچه ی گل سرخ است . نامهای “وارتوهی” و “وارتوش” و شاید “وارتان” هم از “وارت” بهره برده اند .

در آغاز دوران اشکانی به مرور ترکیب “ر” و “د” ( rd ) به “ل” تغییر می کند و ورد به “وَل” ( val )و “وُل” ( vol ) تغییر شکل پیدا می کند .

هنوز هم واژه ی والَ با معنی شکوفه در گویش سمنانی به کار برده می شود .

“بابا طاهر” می گوید :

مسلسل زلف بر رو ریته دیری         وُل و بلبل به هم آمیته دیری

پریشان چون کری آن تار زلفان        به هر تاری دلی آویته دیری

یا یک ترانه ی روستایی گوید :

شب تاریک و ره باریک و وُل مست      کمون از دست من افتاد و بشکست

کمون دارون کمون از نو بسازید          وُلم یاغی شده مشکل دهد دست

بر اساس یک قاعده ی دیرین زبان شناسی “و” در برخی واژه ها به “گو” ( gu )تبدیل می شود . مانند ویشتاسپ که گُشتاسپ و ورک (  verk ) که گرگ شدند . پس “ول” و “وُل” به “گل” تبدیل شدند .

همین واژه ی وُل در سفر به اروپا به فُل تغییر می یابد و ریشه ی واژه ی flower را می سازد .

شکل اوستایی واژه یعنی ورذ و ورذا در سفر به سواحل شرقی مدیترانه به صورت روزون درآمد و در اثر فرسایش ناشی از گذر زمان به شکل رز در آمد . این رز که به معنی گل سرخ است مادر واژه ی روژ در زبان فرانسه است که به معنی رنگ قرمز است .

به این شکل بوده که یک واژه ی پارسی بخش بزرگی از دنیا را درنوردیده و امروز به شناخته شده ترین نام در دنیای گلها بدل شده است .

آبشخور ( منبع ) :
کتاب ایرانویج نوشته ی دکتر بهرام فره وشی , انتشارات دانشگاه تهران , 1373


سلام

تصویر بالا طرح گرافیکی زیبایی است از خانمی به نام نادیا آقابیگی که برای کمــــپین مبارزه با خشونت علیه زنان ارسال شده و جایگاه دوم رقابت طراحی پوستر را هم به دست آورده .

بررسی پوستر از دیدگاه هنری کار متخصصان و اهالی هنر گرافیک است , اما ابعاد اجتماعی آن را می توان موشکافی کرد .

آیا مضمون این پوستر واقعی است ؟ آیا بانوان در جامعه ی امروز ایران چنین جایگاهی دارند ؟

با احترام فراوان به هنرمند خالق این اثر , با احترام به همه ی بانوان ایران ( که قدرت و توانایی کم نظیرشان را در ۹۰ سال اخیر به خوبی به رخ جامعه ی ایران کشیده اند ) باید بگویم که از دید من این یک سیاه نمایی است و بس .

این طرح به هیچ روی نمایانگر چهره ی ایران امروز نیست . چهل یا پنجاه سال پیش شاید , اما امروز نه .

در جامعه ی امروز ایران زنان همپای مردان کار می کنند و از دیدگاه اجتماعی می توان گفت شرایط برابری دارند . مردان امروز ایران هم دیگر مانند مردان نسلهای پیشین نیستند که به حکومت مطلق در خانه فکر کنند و چماق باشند بر سر همسرانشان . امروز مرد و زن با هم زندگی را اداره می کنند و با هم تصمیم می گیرند .

اختلاف میان حقوق قضایی زنان و مردان را در ایران و دیگر کشورهای اســــلـامی نمی توان انکار کرد , چه این اختلاف ریشه در حقوق فقهـــی اســلام دارد و چون اسلــام دین فراگیر در سرزمینهای اسـلـامی است باید به شرایط آن هم گردن نهاد . ولی اگر بخواهیم بر این مبنا زن جامعه ی امروز ایران را برده ای در دستان مرد تصور کنیم راه به بیراهه برده ایم .

در گذشته و در جامعه ی سنتی ایران زنان اسرای مردان بودند , خدمتگذار و ضعیف و بی اختیار . ولی آیا در ایران امروز که زنان همپای مردان در جامعه کار و تحصیل می کنند باز هم همان روال برقرار است ؟

به نظر من هیاهوی خشونت بر علیه زنان و اسارت زن بیش از آن که واقعیت داشته باشد به یک عادت روزمره تبدیل شده است . همانند سیاهان آمریکا که آنقدر خودشان را مظلوم انگاشته اند که عادت کرده اند و کارشان به افراط کشیده و رد پای آنرا در شوخی معروفشان هم می توان دید : ” چون من یک سیاهم حق ندارم ؟ “

آیا حق با من نیست ؟ چند مرد را در نزدیکان خود سراغ دارید که به همسرشان بگویند : ” ضعیفه , برو به آشپزخانه و حرف نزن ” و آن همسر هم سرش را پایین بیاندازد و برود ؟

شاید بتوان گفت آخرین کسی که بر این باور بود که زنان حق صحبت کردن ندارند و باید به آشپزخانه بازگردند همان حجـه الاسلــام فــاکـر نماینده ی پیشین مجـــلس بود و می توان گفت که پس از درگذشت او این اندیشه هم درگذشته است .