سلام
به تصویر بالا کمی با دقت نگاه کنید . توضیح اینکه این لحظه ی ورود رجب طیب اردوغان نخست وزیر ترکیه به تهران است , در تاریخ 9 فرودین 91 .
حالا برگردیم سر تصویر , اردوغان که از یک کشور دیگر آمده و مهمان است , با دوراندیشی و آگاهی از شرایط آب و هوایی تهران با پوشاک مناسب و چتر آمده است , چتر را به دست خودش بالای سرش نگه داشته ( چون می داند که اگر کس دیگری این کار برایش بکند نتیجه ی کار چندان دل چسب نیست ) . از آن سو جناب علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه ی کشورمان که ساکن تهران است و از دفتر کارش در تهران راه افتاده و به این استقبال رسمی رفته کت و شلواری به رنگ روشن به تن دارد و بدون پالتو , بارانی و یا حتی کاپشن احمدی نژادی , در اثر بارش باران به وضع رقت انگیزی خیس شده است . نماینده ی دیپلماسی و سیاست خارجی ایران با تلاش زیاد می خواهد دست کم سر خود را زیر چتر نخست وزیر ترکیه ببرد که در آن هم ناموفق است و فقط می تواند لبخندی از سر درماندگی بزند .
اگر خود جناب وزیر در روزهای نوروز چندان گرفتار هستند که مجال فکر کردن به سر و شکل و پوشاکشان را ندارند آیا در دستگاه عریض و طویل سیاست خارجی ما کسی نیست که این وظیفه را به عهده بگیرد و چند دست لباس مناسب برای نماد و سمبل سیاست خارجی دولت ایران آماده داشته باشد و با سر زدن به سایت اینترنتی www.weather.com از آب و هوای آن روز تهران خبری بگیرد ؟
شاید شما هم با من هم داستان باشید که اگر فرضا وزیر آموزش و پرورش در مراسم افتتاح یک مدرسه در برازجان یا وزیر کار در یک بازدید از مرکز آموزش فنی و حرفه ای مرند دچار باران و خیس شدن کت و شلوار بشوند , اوضاع تفاوت می کند با وزیر امور خارجه در استقبال از یک مقام رسمی یک کشور دیگر .
آن هم وزیر امور خارجه ی کشوری که مدعی ایجاد نظم نوینی در مدیریت جهانی است و بزرگترین صادر کننده ی بهترین الگوهای مدیریتی روز در دنیا .
( حالا اگر کسی بد بین باشد می تواند این لحظه را به کل سیاست خارجی ما گسترش دهد . به شکلی که نتیجه بگیرد که دولت ما در عرصه ی سیاست خارجی با لباسی نامناسب , خیس و باران زده , تلاش میکند که سرش را زیر چتر دیگران که لباس مناسب و چتر دارند و گرم و مطمئن گام بر می دارند فرو کند که نمی تواند و فقط به لبخندی در مانده و مستاصل بسنده می کند . اما خب شکر خدا ما بدبین نیستیم !! )
سلام
این جانوری که می بینید چنین چهره ی شگفت آوری دارد به نام مورچه ی شهد خوار معروف است . گویا در نواحی خشک و کم باران که همه ی جانداران با کمبود شدید غذا مواجه هستند این مورچه ها به این شکل سازگاری پیدا کرده اند .
در زمان بارش و زیاد شدن شهد گلها این مورچه ها آنقدر شهد می خورند که شکمشان به مرز ترکیدگی برسد . در این حالت بدنشان به اندازه ی یک حبه ی انگور می شود . پس از آن این کوله بار سنگین را تا فصول خشک سال با خود حمل می کنند تا ذخیره ی غذایی شان باشد .
به این ترتیب هم خودشان گرسنه نمی مانند هم سایر جانداران و همچنین انسانها از این منبع غذایی آسان و مغذی بهره مند می شوند . چرا می گویید اَی ی ی ی ی ؟ خب عسل عسل است دیگر , چه تفاوتی می کند که از باسن زنبور بیرون بیاید یا از ته مورچه ؟