سلام
در زمان آغاز جنگ جهانی دوم که هیتلر به لهستان حمله کرد گروهی از مردم یهودی لهستان از مقابل ارتش نازی گریخته وبه اتحاد جماهیر شوروی پناهنده شدند . استالین که کلا دستش به تبعید و اعدام عادت کرده بود این پناه جویان و جنگ زده های بخت برگشته را به جای دلجویی و نگهداری , به سیبری فرستاد تا در کنار دیگر تبعیدی ها و زندانی ها به کار اجباری واداشته شوند .
پس از ماهها زندگی بی اندازه دشوار و در شرایط سخت و نبود لباس مناسب و غذای کافی و مرگ تعداد زیادی از آنها , روسیه طبق توافقی با انگلستان آنها را به ایران فرستاد تا در ایران و زیر نظر انگلیسی ها گردانهایی را تشکیل دهند و به جنگ آلمان بروند .
آواره های لهستانی با چند کشتی عازم ایران شدند و در بهار سال 1942 ( 1321 خورشیدی ) به ایران رسیدند . طبق تعریف برخی از بازمانده های آن روزگار , پناه جویانی که به بندر انزلی رسیدند مملو از شپش و مبتلا به تیفوس , دیفتری و وبا بودند و به تناوب و با سرعتی زیاد کشته می دادند .
خانم مسنی که در آن روزگار دختر نوجوانی بوده این گونه گفته : ” ما یک گروه انسانهای درمانده و ضعیف بودیم که از فرط گرسنگی و بی غذایی و ابتلا به بیماریهای مختلف در حال مرگ بودیم . در طول سفر مدام صدای زنگ می آمد و جسدی به دریا انداخته می شد . وقتی به بندر انزلی رسیدیم و پیاده شدیم مردم به طرف ما آمدند . دورمان جمع شدند و سعی کردند با ما ارتباط بر قرار کنند . وقتی که حال نزار ما را دیدند برایمان لباس و غذا آوردند . حتی شیرینی و میوه می آوردند و به ما لبخند می زدند . برایمان باور کردنی نبود . مردمی بودند که به ما لبخند می زدند ( طفلی ها ماهها در سیبری گذرانده بودند و میان روسها که در حالت عادی هم لبخند زدن بلد نیستند , چه رسد به زمانی که در سیبری تبیعید هم باشند ) آنها از ما نپرسیدند که پدر ومادرتان کیستند ؟ نپرسیدند که اعتقادتان چیست ؟ نپرسیدند که از کجا آمده اید ؟ فقط احساس کردند که ما به کمک احتیاج داریم و به ما کمک کردند .
مهاجران لهستانی با چنین حال نزاری وارد ایران شدند .
آوارگان پس از رسیدن به ایران به تهران منتقل شدند و در اردوگاهی که در دوشان تپه , در زمینهای نیروی هوایی ارتش ساخته شده بود اسکان داده شدند . در طول مسیر مردم به طرف کامیونهای حامل لهستانی ها کیسه های مواد غذایی پرتاب می کردند و در اردوگاه دوشان تپه هم پشت درهای اردوگاه صف می کشیدند تا به آنها لباس و مواد غذایی برسانند . ( 1 )
آن گروه از آوارگان که از ابتلا به بیماریهای یاد شده جان سالم به در بردند در ایران پا گرفتند و سلامتشان را دوباره به دست آوردند . پس از مدتی اقامت آهسته آهسته آنها را به کشورهای دیگر منتقل کردند ومردان جوانتر را در چند یگان نظامی سازماندهی کرده و آموزش نظامی دادند تا به جبهه های جنگ اعزام شوند .
این یگانها از راه مرزهای غربی ایران به عراق , فلسطین , ایتالیا و سرانجام اسکاتلند رفتند و در تمام این کشورها با یگانهای آلمانی جنگیدند و رشادتها نشان دادند .
یکی از این یگانها یعنی گروهان 22 توپخانه در نزدیکی همدان با پسر بچه ای برخورد کرد که کیسه ای را حمل می کرد . در کیسه یک بچه خرس چند ماهه بود . با قیمت دو قوطی کنسرو گوشت این بچه خرس از پسر بچه ی همدانی خریداری شد و به سمبل گروهان 22 بدل شد .
ووی تک ( wojtek ) نامی بود که برایش در نظر گرفته شد , یعنی جنگجو . این توله خرس دوست داشتنی در کوتاه زمانی به یکی از اعضای ثابت گروهان تبدیل شد . به نحوی که با اعضای گروه کشتی می گرفت , شیر و عسل و میوه می خورد و نوشیدنی مورد علاقه اش آبجو بود که به عنوان جایزه دریافتش می کرد . تنقلات محبوبش هم سیگار بود که می جویدش .
در مهمترین نبرد گروهان که نبرد مونت کازینو بود ووی تک جعبه های مهمات و گلوله های توپ را بغل می کرد و روی دوپا می دوید و برای سربازان می برد . به این ترتیب بود که ووی تک به قهرمان جنگی لهستان تبدیل شد . آرم گروهان 22 هم با الهام از شخصیت او طراحی شد , خرسی که گلوله ی توپی را در آغوش گرفته و روی دو پا می دود . بعدها نشان لیاقت اعضای این گروهان با همین طرح به آنها اهدا شد .
پس از پایان جنگ دولت کمونیست لهستان که نمی خواست قهرمانانش از ارتشی باشند که انگلستان سرمایه داری تدارک دیده بود, از پذیرفتن ووی تک خودداری کرد و خرس بیچاره به باغ وحش ادینبورگ انگلستان منتقل شد و تا 1963 در آنجا زندگی کرد .
امروز کهنه سربازان گروهان 22 توپخانه با هزینه ی شخصی خانه ای در لندن گرفته اند که فقط 4 قطعه با سفارت ایران فاصله دارد و آنرا به موزه تبدیل کرده اند برای حفظ یادمانهای آن روزگاران . یادمان زندگی شاد و خوششان در ایران , یادمان دلاوریها و پیروزیشان در جنگ جهانی دوم و از همه مهمتر یادمان خرسی که اسباب دلگرمی و اتحادشان بود و تا آخرین لحظه در کنارشان بود و کمکشان کرد .
اگر گذارتان به لندن افتاد به آنجا هم سری بزنید .
از غیر نظامیان مهاجر به ایران گروهی به کشورهای دیگر اعزام شدند و گروهی هم در ایران ماندند . برخی با ازدواج با ایرانیان برای همیشه جاگیر و پاگیر شدند و برخی هم در پایان جنگ به کشورشان بازگشتند .
در میان مهاجرین 1000 کودک بی سرپرست هم بودند که در همان دوشان تپه برایشان پرورشگاهی ساخته شد و به بچه های تهران ! معروف شدند .
به هر حال تنها یادگار آن روزگار برای ما ایرانیان تعدادی عکس و یک گورستان است به نام گورستان لهستانی ها در نزدیکی میدان شهدای تهران که بازدید از آن برای ایرانیان ممنوع است !!! این گورستان 1937 گور دارد که 409 نظامی و بقیه افراد غیر نظامی هستند که در ایران درگذشته اند .
خسرو سینایی سالها قبل بر اساس این رویداد فیلمی ساخت به نام مرثیه ی گمشده که گرچه که به قول خودش در آرشیو صدا و سیما گم شد اما باعث شد که در سال گذشته وی را به لهستان دعوت کنند و نشان شوالیه ی آن کشور را به او اهدا کنند .
==================================================================================
پاورقی**
1 ) از اینجا می توان به تاثیر حکومتهای مختلف هم پی برد . 25 سال قبل از آمدن لهستانی ها به ایران در خلال جنگ جهانی نخست , در دوره ی حکومت قاجاریه مردم ایران دچار قحطی بزرگ شدند ( به مطلب ایران در جنگ جهانی نخست مراجعه کنید ) که حدود نیمی از جمعیت کشورمان را به کام مرگ فرستاد , اما در جریان جنگ جهانی دوم ایران کشوری بود با آرامش نسبی و ثبات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی , به نحوی که می شد آوارگان جنگی را هم پذیرفت و به زندگی باز گرداند . اختلاف میان مدیریت رضا شاه پهلوی و دربار قاجار از همین اندک هم کاملا نمایان است .
===========================================================================================
پاورقی دوم **
15 اسفند 92
وزیر امور خارجه ی لهستان رادوسلاو شیکورسکی از بازگشت به ایران پس از 12 سال ابراز خوشنودی کرده و به رویداد یاد شده اشاره می کند .
نخستین بار 12سال پیش، زمانی که بهعنوان معاون وزیر امور خارجه مشغول به کار بودم، از ایران بازدید کردم. بازگشت به این سرزمین زیبا، بعد از گذشت تمام این سالها نه تنها خاطرات دلپسند را یادآور میشود بلکه انعکاس فرحبخشی از روابط دوجانبه ماست. مردم ما تاریخ دوستی طولانی را با هم سهیم شدند. یکی از نمونههای بینظیر دوستی بین کشور لهستان و کشور ایران، میهماننوازی سخاوتمندانه کشور ایران از 120 (!!) سرباز و شهروند لهستانی آزادشده از اردوگاه زندان شوروی در اوج جنگ جهانی دوم است. زمانی که پناهندگان لهستانی در سال 1942 پا به بندر انزلی در ایران نهادند، با شفقت و همدردی فراوان روبهرو شدند که سپاسگزار آن هستیم. در حالی که تاریخ هر دو کشورهایمان، لحظههای مشابه بیشماری از سختی، دشواری و ایثار پشت سر نهاده، این لحظهها مملو از اعمال انعطافپذیری نیز بودهاند. …
( دنباله ی مقاله ی جناب شیوکورسکی)
