Warning: Declaration of AVH_Walker_Category_Checklist::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.widgets.php on line 62

Warning: Declaration of AVH_Walker_CategoryDropdown::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.core.php on line 876

Warning: Parameter 2 to wp_hide_post_Public::query_posts_join() expected to be a reference, value given in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 324
آرامگاه « پرثوه

نایب الزیاره ی همه ی شما بودم !!

 

سلام

شاید شما هم با من هم رای باشید که امیرکبیر بی تردید یکی از بزرگترین نامهای تاریخ چند صد سال اخیر ماست . کیفیت به قدرت رسیدن و برکناری امیر را همه می دانند که تحریک سفیران روس و انگلیس و کینه توزی و نیرنگهای مهدعلیا مادر منفور ناصرالدین شاه باعث برکناری او شد و چندی پس از آن باز هم با دوز و کلک و نیرنگ او را کشتند . قاتلی که مامور شده بود , با همکاری فراشان همراه خود , طناب دور گردن امیر انداختند و از دو طرف آنقدر کشیدند تا او را کشتند .


پیکر امیر ابتدا در گورستان “پشت مشهد” کاشان به خاک سپرده شد و یا به روایتی در سردابه ای نگهداری شد تا رطوبتش از برود و سپس به همت ملکزاده خاتون همسر باوفای امیر به کربلا منتقل شد که گویا برای خاندان قاجار در آن زمان امری متداول بوده .

پرسشی که امروز برای ما ایرانیان مطرح است این است که این بزرگ مرد تاریخمان کجا دفن شده ؟ آیا هرگز برایمان مهم بوده که پیکر امیر را کجا به خاک سپرده اند ؟ سالانه هزاران نفر با دشواریها و خطرات گوناگون رنچ سفر به عتبات را به جان می خرند . می روند و باز می گردند و هرگز کسی از خودش نمی پرسد که امیرکبیرمان کجاست ؟

جست و جویی کردم و از حجم نوشته هایی که در این مورد پیدا شد شگفت زده شدم . طبق روال همه از روی دست هم کپی کرده بودند . چیزی که مشخص است محل دقیق گور امیر روشن نیست . تنها آبشخورِ گویا در این زمینه وبلاگ یک روحانی به نام حجت الاسلام زمانی است که در سفرنامه ی عتباتش نامی هم از گور امیر برده و گفته که گور در یک حجره در ضلع شرقی حرم امام حسین است .

“در حجره هاى اطراف صحن حرم مبارک سیدالشهدإ(ع) بسیارى از بزرگان و مراجع دینى و چهره هاى دینى ـ سیاسى مدفون گشته اند و در پناه مولاى خویش آرمیده اند.

قبر مرحوم آیت الله میرزا محمدتقى شیرازى (متوفاى ۱۳۴۰ ه .ق) در قسمت شرق صحن قرار دارد. قبر امیرکبیر (صدراعظم ناصرالدین شاه)، در مقبره اى درقسمت شرقى صحن مطهر قرار دارد. “

با یکی از نزدیکان که به عدد موهای سر من !! به کربلا سفر کرده تماس گرفتم . می گفت که اهل محل می گویند گور امیر درخیابانی کنار حرم امام حسین قرار داشته که امروز به کلی تخریب و بازسازی شده است !!

برایم بسیار جالب افسوس برانگیز بود . مانند امیرکبیر یکی داشتیم و آنهم آرامگاهش ابدا مشخص نیست و شاید به کلی از میان رفته باشد . رضـاشـاه پـهلـوی که مدعی ملی گرایی و مخالفت با قاجاریه بود در طول 20 سال حکومتش هرگز کاری در جهت پا برجا ماندن گور امیرکبیر نکرد . محمدرضاشـاه هم که داعیه ی ایرانی گری و ملی گرایی و شکوه و عزت و افتخار ایران را داشت در 37 سال سلـطنتـش هرگز کاری در این مورد نکرد .

پس از آن هم ملی گرایان و جبهه ی ملی به همین روال بی تفاوت بودند . دولت جمهوری اسلامی هم که هیچ گاه تعهدی در برابر چهره های غیر مذهبی ایران نداشته ( هر چند که امیرکبیر هم با اعدام علـی محمد بــاب می تواند یک چهره ی مذهبی هم به شمار برود )

شاید این مورد فرصت خوبی باشد برای اسفندیار رحیم مشایی و پیروانش که مدعی ایرانی گری و ملی گرایی هستند . شاید پس از آوردن منشور حقوق بشر کورش به ایران , روشن کردن محل دقیق خاکسپاری امیرکبیر و ساخت آرامگاه بتواند دومین گام بزرگ این جریان برای اثبات ایرانی گری اش باشد .**

————————————————————————————————————————————————–

** نوشتن سه خط پایانی ابدا نشان دهنده ی حمایت نگارنده از اسفندیار رحیم مشایی و پیروانش ( موسوم به جریان انحرافی ) نیست . بلکه با خود گفتم شاید دری به تخته بخورد و از این نمد کلاهی هم به ایرانیان برسد و اسطوره ی سیاسی شان پس از صد و چند سال صاحب آرامگاهی بشود .


 

سلام

نام چنگیز خان مغول برای ما ایرانی ها همراه است با مفهوم خونریزی و آدم کشی و جنایات گسترده و تجاوز و چپاول و نیستی و نابودی . بیراه هم نیست , اما باید توجه داشت که چنگیز پس از دو بار کشته شدن فرستادگانش به دست خوارزمی ها ( که ترکهایی بودند از نسل خود چنگیز خان ) به مرزهای خوارزمشاهیان حمله کرد که البته تقریبا نیمی از خاک ایران امروز می شد . بیشتر قتل عامها و خونریزی های مغولان در شهرهای خوارزمی نشین بود که باشنده هایش ( اهالی , ساکنان ) همگی ترک بودند و نه ایرانی .  بعد از آن هم که دیگر کسی جلودار سپاه گرسنه و آزمند مغولها نبود . تمام ایران را گرفتند و حکومت محلی مشتی مغول تاتو سوار به امپراطوری بزرگی بدل شد که نیمی از دنیا را گرفته بود .

همین رویداد سبب شد که چنگیز برای مغولان یک خدایگان ( الاهه ) شود و پس از مرگ هم خدا انگاشته شود . پیکره های او در همه ی قبیله ها ساخته و پرستش می شد . اما آنچه که در این باره جالب تر است به خاک سپاری چنگیز است .

بزرگان مغول که که نگران بودند در سالهای بعد گور چنگیز با دست درازی و هجوم مخالفین یا دزدان روبرو شود تلاش کردند که جای گور ناشناس و پنهان بماند . به همین دلیل شمار کمی از سربازان قابل اعتماد را برای بردن جنازه ی امپراتورشان برگزیدند و در راه هر کس که این کاروان را می دید از دم تیغ می گذراندند .

اگتای پسر چنگیز خان که مسوول انجام مراسم خاک سپاری بود تمامی کسانی را که در ساخت آرامگاه دست داشتند کشت و سربازان شاهد این ماجرا را هم همین طور , تا هیچ کس از جای این گور آگاه نشود .

روایت های گوناگون شمار قربانیان این تشییع جنازه را متفاوت اعلام کرده اند . از 20 هزار تا 40 هزار نفر .

آنچه که مشخص است گروه بزرگی از مردم بی گناه کشته شدند تا گردانندگان این برنامه به چند هدف دست یابند :

نخست این که شمار زیادی قربانی انسانی تقدیم خدایان کردند تا شاه شان را میان خود بپذیرند .

دوم این که سوی حرکت گروه ناشناخته و پنهان بماند تا کسی گور خاقان مغول را نیابد .

سوم  این که با دفن شمار زیادی از همین قربانیان پیرامون گور چنگیز , یابندگان احتمالی محل گور را سر در گم کنند تا نفهمند که کدام پیکر از آن چنگیز است .

اما این موجود دو پا هر کلکی که بزند باز هم نمی تواند هم جنس خود را گول بزند . یک گروه بین المللی از باستان شناسان پس از 40 سال تلاش , سرانجام گور چنگیز را یافتند که اتاقی بود 3 در 3 متر و در ژرفای 4 متری زمین , بالای یک تپه قرار داشت . اتاق با وسایل مورد نیاز برای زندگی پس از مرگ چنگیز پر شده بود و اطرافش تعداد زیادی انسان با فواصل منظم دفن شده بودند تا جویندگان را گمراه کنند .

سلام

می گویند که مدارس سازمان یافته ای که در دوره ی سلجوقی در سراسر ایران با نام نظامیه و به ابتکار خواجه نظام الملک توسی ساخته شدند زمینه ساز پیدایش دانشگاهها بودند و صد البته تاثیر شگرفی هم در دانش و فرهنگ آن دوران و سده های بعدی داشتند .

ابوعلی حسن معروف به خواجه نظام الملک وزیر مقتدر دو شاه سلجوقی بود , الب ارسلانو پسرش ملکشاه . خواجه نظام الملک مدت 29 سال وزارت کرد و در طول این دوران می توان گفت یکی از مقتدر ترین وزیران در تمام طول تاریخ ایران بود .

پس از مرگ الب ارسلان , نظام الملک با استفاده از قدرت و نفوذ خود ملکشاه هجده ساله را پادشاه سلجوقی اعلام کرد و در عمل خود به اداره ی مملکت پرداخت . فرو نشاندن آشوبها و ناامنی ها , حل بحرانها و مشکلات عدیده ی بوجود آمده پس از مرگ شاه , با تدبیر نظام الملک دانا به سرانجام رسید .

مهمترین تاثیر خواجه راه اندازی نظامیه ها بود که مدارسی بودند با نظم و نسق در سراسر کشور . همان مدارسی که ریشه ی ایجاد دانشگاهها شدند . یکی از نکات قابل توجه این است که این مدارس همگی مجهز به کتابخانه بودند . می توان گفت که خواجه نظام المک از آن دسته روشنفکرانی بود که به وظیفه ی واقعی خود یعنی باسواد کردن مردم و بالا بردن سطح دانش و آگاهی آنها معتقد بود و همه ی تلاشش را هم در این زمینه انجام داد ( مانند امیر کبیر ) بر خلاف اغلب روشنفکرانی که بالا بردن سطح شعور و آگاهی مردم را محال می دانسته و فقط به هدایت مردم بوسیله ی احادیث و روایات معتقد بودند . پس هر جا که احساس کمبود می کردند حدیث و روایت می ساختند و تحویل مردم می دادند و باعث این آشفتگی اعتقادی امروز شده اند که هر کسی ساز خود را می زند و بسته ی اعتقادی خود را دارد و کسی را هم بهتر از خود نمی داند .

کاش تاریخ ما به جای حدیث سازان و روایت گویان , خواجه نظام الملک ها و امیرکبیرهای بیشتری داشت .

خواجه در سال پایانی صدارت با ملکشاه که دیگر بزرگ شده بود اختلاف پیدا کرد و بر اثر تحریکات مخالفانش از وزارت برکنار شد و پس از مدت کوتاهی هم به شکل مشکوکی ترور شد .

ترور او را به دلیل شکل انتحاری آن به اسماعیلیه نسبت می دهند . اما از آنجایی که فقط بیست روز بعد شاه هم در اثر مسمومیت جان باخت می توان نتیجه گرفت که طرفداران خواجه نظام الملک انگشت ملکشاه را در قضیه ی ترور دخیل می دیدند .

الغرض خواجه را ازبروجرد ( که محل ترور وی بود ) به شهر اصفهان منتقل کرده و در محله ای به نام کران در میان باغی مصفا که نهر پر آبی از آن می گذشت دفن کردند .

گویا این باغ و نهر آن تا چند سده ی بعد هم پا بر جا بود تا این که اندک اندک از اطراف آن کنده شد و خانه های مسکونی ساخته شد . تا آنجا که امروز قطعه زمین کوچکی است با ساختمانی محقر و کاهگلی , بدون هیچ پیرایه ای . واقع در محله ی دارالبطیخ اصفهان که گویا خود اهالی محل آن را دالبیتی یا دالبتی تلفظ می کنند .

نام امروز آن مقبره ی پاچنار است . گویا امروزه شهرت و اعتبار چنار کهنسال مقابل مقبره , از افراد دفن شده در آن بیشتر است , کسانی همچون خواجه نظام الملک و احیانا سلطان سنجر سلجوقی ( که به قول مشهور میدان اسب تازی او از حلب تا کاشغربوده است )** و تنی چند از شاهزادگان سلجوقی . از قدیم و ندیم گفته اند که : ” پهلوان زنده را عشق است . “

این مقبره خاموش و بی رونق ساختمانی است به نسبت نوساز , شاید قجری . ساختمان مربوط به دوران سلجوقی آن کلا نابود شده و اثری از آن و باغ ذکر شده در تواریخ باقی نمانده .

بر روی سنگ قبر خواجه نظام الملک این چنین نبشته شده :  «و اصل گشت به جوار مرحمت و غفران و فایز شد به غرفات جنان و روضه رضوان حضرت مغفرت مآب قیام به صفت رحمة دیان… المفاخر و افتخار الاکابر و اعاظم بالوزراء… خواجه… الملک».

 ———————————————————–

** حلب که حتما می دانید از شهرهای کهن سوریه است و کاشغر هم شهری اویغور نشین در شمال غرب چین . مفهوم عبارت این بوده که گستره ی قلمروی سلطان سنجر از چین تا سوریه است که البته آن هم به طور عمده از درایت و مدیریت خواجه نظام الملک بدست آمده بوده .