سلام
در ستایش دیوانگی رساله ای است طنز که در آغاز قرن شانزدهم میلادی بوسیله ی دسیدریوس اراسموس ( Desiderius Erasmus ) اندیشمند هلندی نگاشته شده است . در دورانی که کلیسای کاتولیک در سراشیب سقوط استبداد خود بود ( آغاز رنسانس ) و اندک اندک اقتدار زورگویانه ی خود را از دست می داد نگارش و چاپ این اثر انتقادی کمک زیادی به بازتر شدن فضای فکری دنیای مسیحیت و اجرای اصلاحات مارتین لوتر کرد .
چاپ و فروش بالای این رساله در همه ی اروپا چنان خشم کلیسای کاتولیک را برانگیخت که دستور سوزاندن نویسنده را صادر کرد , اما چون دستشان به وی نرسید مترجم فرانسوی کتاب لویی برکن را سوزاندند .
اراسم با زبان طنز , انتقاد تند و گویایی را بر علیه استبداد و جاه طلبی کلیسا و شرایط نابه سامان اجتماعی در دنیای مسیحیت قرون وسطایی در این رساله آورده است که هنوز هم پس از گذشت پانصد سال جوان و شاداب و خواندنی است .
این رساله با ترگمان ( ترجمه ) آقای حسن صفاری در سال 1376 در ایران چاپ شد . آقای صفاری کتاب را با این دو بیت از مولانا می گشاید :
آزمودم عقل دور اندیش را بعد از این دیوانه سازم خویش را
هست دیوانه که دیوانه نشد این عسس را دید و در خانه نشد
———————————– بریده ای از رساله ی در ستایش دیوانگی ———————————–
دیوانگی سخن می گوید :
من دختر پلوتوس خدای ثروت هستم و باید بگویم که او یگانه پدر آدمها و خدایان است .
امروز هم مانند دوران گذشته با یک اشاره ی او همه چیز در جهان زیر و رو می شود : زمین و آسمان , جنگ و صلح , سلطنت ها , شوراها , محاکم , اجتماع ها , ازدواجها , قراردادها , اتحادها , قوانین , هنرها , بازی ها [ نفسم از شمارش آنها بند آمد ] همه هماهنگ با خواست وی می گردد , کسی که خشم او را بر می انگیزد حتی بازوی پالاس ( خدایگانی که نیروی بازویش در دنیا همانندی نداشت ) هم نخواهد توانست به داد او برسد و بر عکس , هر کس که مورد محبت او قرار گیرد ژوپیتر و صاعقه ی او را به تمسخر خواهد گرفت .
این است پدر من و من از داشتن چنین پدری به خود می بالم .

بدون دیدگاه »
No comments yet.