آن روز صبح یک دسته صورتحساب تازه رسیده بود . نامه شرکت بیمه ، از لغو شدن قرارداد هایشان خبر می داد.
زن آه کشید و با نگرانی از جا برخاست تا شوهرش را در جریان بگذارد. آشپزخانه بوی گاز می داد.
روی میز کار شوهرش نامه ای پیدار کرد .
«…پول بیمه عمر من برای زندگی تو و بچه ها کافی خواهد بود…» !!!
نوشته Monica Ware
ترجمه گیتا گرگانی
آبشخور :

بدون دیدگاه »
No comments yet.