Warning: Declaration of AVH_Walker_Category_Checklist::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.widgets.php on line 62

Warning: Declaration of AVH_Walker_CategoryDropdown::walk($elements, $max_depth) should be compatible with Walker::walk($elements, $max_depth, ...$args) in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-content/plugins/extended-categories-widget/4.2/class/avh-ec.core.php on line 876

Warning: Parameter 2 to wp_hide_post_Public::query_posts_join() expected to be a reference, value given in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 324
فوریه « 2011 « پرثوه

خدایا منو مرگ بده راحت شم از این زندگی

سلام

امروز خبری خواندم که به اندیشه فرو بردم . در شهر زاهدان , پلیس راننده ی تانکر شیر یارانه ای را به جرم قاچاق افاغنه به داخل کشور دستگیر کرد , ولی این همه ی ماجرا نیست . راننده مسافران قاچاقی اش را وا می داشته که کاملا لباسهایشان را در آورند و لخت داخل شیر موجود در تانکر فرو بروند . بله , همان شیری که مردم به عنوان شیر پاستوریزه و بیشتر بدون جوشاندن می خورند .

در زمان رسیدن به پلیس راه با یک زنگ که درداخل تانکر نصب شده بوده به مسافران خبر می داده که سرهایشان را زیر ببرند تا ماموری که درون تانکر را نگاه می کند آنها را نبیند .

در روز دستگیری یکی از سربازان به انبوه لباسهای افغانی بی صاحب در اتاقک راننده شک می کند و وقتی که پرس و جوی او با راننده به درازا می انجامد نفس مسافران قاچاقی تمام شده و سرشان را از شیر بیرون می آورند و راننده ی جنایت کار لو می رود . ( متن اصلی خبر را از اینجا بخوانید )

جدای از همه ی انگاره های اداری و سازمانی مانند این که باید محموله ها پلمپ شوند و نظارت بر رفت و آمد و مسیر حرکت تانکرها کافی و دقیق باشد و چه و چه این موضوع جلب توجه می کند که آن راننده با خود چه فکر می کرده ؟ پول را به چه قیمتی باید به دست آورد ؟ منِ شهروند در کجای جامعه ی خودم ایستاده ام ؟ چه می کنم ؟ چه مسوولیتی در برابر دیگران دارم ؟ آیا زندگی و سلامتی و فرزندان مردم هیچ ارتباطی به من ندارند ؟ اگر این طور است آیا مردم هم هیچ ارتباطی بین خودشان و من و خانواده ام نباید حس کنند ؟ هرکس به تنهایی به هر شکلی که می توانست باید داد دل خود را به هر قیمتی از کل افراد دیگر جامعه بستاند ؟

آیا تا این پایه جامعه ی ما از اخلاقیات و انسانیت تهی شده است ؟ انصافا از دیر باز این چنین بوده یا امروزه مردم به چنین جایگاهی رسیده اند ؟

این خبر را در کنار اخبار دیگری نظیر قاچاق گسترده ی دختران ایرانی به کشورهای دیگر و قاچاق تخم مرغ های مصنوعی چینی و فروش آنها به مردم و واردات قانونی برنجهای مسموم هندی و واردات خونهای آلوده به ویروس ایدز و چه و چه که بگذاریم وحشت برمان می دارد که به کجا می رویم ؟ ما را چه می شود ؟ 10 سال دیگر جامعه ی ما چه شکلی خواهد داشت ؟

سلام

واژه ی جوان و نوپای نوستالژی را حتما بارها شنیده اید . نوستالژی از ترکیب دو واژه ی یونانی نوستوس (  nostos  ) به معنی درد و آلگوس (  algos  ) به معنی بازگشت است ( در زبان لاتین هم به صورت نوستالخیا تلفظ می شود ).  این واژه در ایران بیشتر به شکل نوستالوژی ( شبیه پاتولوژی ) گفته می شود که درست نیست و در حقیقت حرف لام در آن کاملا ساکن است .

نخستین بار یک پزشک سوییسی به نام جوهانس هوفر این واژه را از ترکیب دو واژه ی یاد شده ساخت , آن هم برای توصیف حالات دو بیمار خودش که هر دو دل تنگ خانه و زادگاهشان بودند  . گویا هر دوی این بیماران پس از بازگشت به خانه ی پدری کاملا خوب شده اند . از آن پس نوستالژی به معنی “دلتنگی برای زادگاه” شناخته می شد . اما با  گسترش کاربرد آن اندک اندک معنی اش هم دچار چرخش کوچکی شد .

برای تعریف معنی امروز آن می توان به نوشته های میلان کوندرا استناد کرد که گفته : ” نوستالژی حالت اندوهی است که از یادآوری خاطرات خوش گذشته در ما ایجاد می شود . این اندوه معمولا با کشش شدید برای بازگشت به آن گذشته های خوش همراه است .” ( استناد من به حافظه ام بوده , شاید این واژگان دقیقا گفته های میلان کوندرا نباشد , ولی مضمون همان است .)

لطفا به ادامه ی مطلب بروید

می بینیم که نوستالژی در گذر زمان از یک بیماری به یک حالت روحی گذرا تبدیل می شود . البته آن بیماری که پزشک سوییسی برایش نام ایجاد کرد امروز به نام اختلال انطباقی شناخته می شود و نوستالژی هم همان شده است که گفتیم .

نوستالژی برای همه ی ما حسی آشناست . همه ی ما زمانهایی را پشت سر گذاشته ایم که در آن یاد و خاطره ی گذشته های خوب را زنده کرده ایم و حسرت از دست رفتن آن خوشیها و نبود امکان بازگشت به آنها پژمرده و اندوهگینمان کرده است . خاطرات خوب , گذشته ی شاد که در برابر امروز که خاکستری و غمگین است همواره نقطه ای نورانی  و رویا گونه است .

چون از دیرباز تا امروز همه ی نویسندگان و هنرمندان در آثارشان به این حس اشاره کرده اند آیا می توان نتیجه گرفت که زندگی انسان دوره به دوره و سال به سال  و روز به روز خشک تر و یکنواخت تر و خسته کننده تر می شود  ؟

اگر این فرض را بپذیریم باز این پرسش پدید می آید که چگونه دوران کودکی ما که شاد ترین دوران زندگیمان و سرشار از خاطرات نوستالژیک است همزمان بوده است با خستگی و افسردگی نسلهای قبل تر از ما ؟ اگر زندگی بشر در سراشیب بوده پس چرا ما توانایی لذت بردن از زمان کودکیمان را داشته ایم .

به گمان من راز این تحول در خود ماست . هر چه که سن ما بالاتر می رود توان لذت بردنمان کمتر می شود . قابلیت بی نظیر شاد بودن و خوش گذراندن ( که از ویژگیهایی منحصر به فرد کودکی است ) هرچه بیشتر از وجودمان رخت بر می بندد و دشواری ها و ناهمواریهای زندگی هرچه بیشتر در وجودمان رسوب می کند . در رگ و پی مان می دود و جا خوش می کند و جلوی هر گونه لذت و خوشی را می گیرد و در بهترین لحظات هم با دل نگرانیها و دغدغه ها ما را راحت نمی گذارد .

17906_368

“این تصویر مربوط به چند روز پس از سیل بنیان کن پاکستان است . کودکان فارغ از هر تشویشی به بازی مشغولند . “

هرمن هسه رمانی دارد به نام زنبق( اگر اشتباه نکرده باشم ) . در تمام این کتاب هسه تلاش می کند که راههای بازگشت به همان سبکباری و بی خیالی کودکی را بررسی و معرفی کند . گویا خود هسه هم در همان عوالم رویایی اش همواره چنین دل نگرانی ای داشته است  .

افتخار آفرینان ارتش کره ی شمالی که آنقدر افتخار آفریدند که دیگر جایی برای افتخارات بیشتر نمانده

لطفا برای دیدن دیگر عکسها به ادامه ی مطلب بروید