سلام
گاهی اوقات ما چنان برای دادن پاسخ دندان شکن به طرف مقابل شتاب داریم که حتی نمی شنویم و نمی فهمیم که طرف چه گفته . اصولا چندان هم مهم نیست . همین که این نابکار جسارت به خرج داده و خلاف میل و پسند ما حرفی زده برای برخورد با او کفایت می کند .
پرواضح است که هر اندیشه ای خلاف اندیشه ی ما یاوه و محمل است . پس باید گوینده اش را نابود کرد و هر چقدر که پاسخ ما تلخ تر , تندتر و توهین آمیزتر باشد بیشتر نشان دهنده ی بر حق بودن مواضع ماست .
این همان استبداد ناب و خالص ایرانی است که هیچ مشابه چینی یا پاکستانی نمی تواند با آن رقابت کند .
در تلاشهای انتخاباتی سال 80 سید محمد خاتمی در دانشگاه فردوسی مشهد , در پاسخ به شعار محکم ما ( مشتی دانشجوی جوان و پر شور و مایل به تغییرات ) ” آزادی اندیشه , با ریش و پشم نمی شه ” با ملایمت و مهربانی توضیح داد که این شعار , خود استبداد است . توضیح داد یک ذهن استبداد زده نمی تواند که به دنبال آزادی باشد و شما باید آزادی را نخست در اندیشه و افکار خودتان بوجود بیاورید . اگر توانستید استبداد را در خودتان شکست بدهید آنگاه خواهید توانست که در اجتماع به دنبال آزادی بروید . چون لازمه ی آزادی تحمل مخالف است .
برای خود من درک این گفته خاتمی چند سالی زمان برد . باید کمی سنم بالاتر می رفت , باید این وبلاگ را راه می انداختم , باید افکار و باورهایم را در این وبلاگ و یا گوشه و کنار می نوشتم تا مخالفان بیایند و به شیوه ی ایرانی با آن مخالفت کنند تا بفهمم که وقتی خاتمی می گوید ریش و پشم هم باید جای خودش را داشته باشد یعنی چه ؟ وقتی می گوید استبداد در فکر ماست یعنی چه ؟ زمان لازم بود تا درک کنم چرا در زمان رییس جمهور شدن شعارش این بود : ” زنده باد مخالف من “
صبح امروز در مسیر آمدن به محل کار سوار یک خودروی مسافرکش شدم . راننده جوانکی بود با لهجه ی لاتی . پس از آنکه آقا و خانم مسن و بسیار محترمی را با کمی کش و قوس برای پول خرد پیاده کرد , به محض راه افتادن شروع کرد به فحاشی : “ک… م… ج… تو سعادت نداشتی . زنتو … .”
بعد رو به من کرد و گفت : ” مرتیکه باید افتخار کنه , ولی وقتی میگی , بهش بر هم می خوره , م… !!! “
با شگفتی پرسیدم : “چی بهش برخورد ؟ این بنده ی خدا که حرفی نزد ؟”
پاسخ این بود : ” بهش می گم حاج آقا , میگه من حاجی نیستم !!”
آقایی که جلو نشسته بود هم مثل من جا خورده بود , برگشت و گفت : “خیلی ها این حرف رو می زنن “
من گفتم : ” اگر فحش داری به من هم بده , چون من هم به کسی که حاج آقا صدام کنه می گم من حج نرفتم .”
جوانک راننده سرخورده و ناراحت گفت : “نه آقا , قصد جسارت نداشتم “
چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که آیا برایش موعظه کنم که به انتخاب ها و شخصیت مردم احترام بگذارد , از با شخصیت تر از خودش الگو بگیرد و چه و چه یا این که سکوت کنم ؟
در پایان به این نتیجه رسیدم که خودم در این زمینه کاستی های بسیاری دارم . پس کشک خودم را ساییدم .
لازم نیست که حتما مانند این جوان چاروادار باشیم تا استبداد فکریمان خودش را نشان بدهد . همین که در یک وبلاگ یا در یک شبکه ی اجتماعی یا در گفت و گوی حضوری , کسی دیدگاهی خلاف اندیشه ی ما داد , اگر رگ گردنمان باد کرد و سرمان داغ شد و نفسمان به شماره افتاد و حرفش را قطع کردیم و به خیال خودمان با خاک یکسانش کردیم می توانیم نتیجه بگیریم مستبدی هستیم بزرگ تر از استالین و دیگران هموندانش . چون آنها با داشتن قدرت زیاد و برای اداره ی یک مجموعه ی بزرگ استبداد ورزیده اند و ما بدون قدرت و بدون مسوولیت , فقط برای ارضای حس خود بزرگ بینی مان آلوده به استبداد شده ایم .

سلام
در تمام طول تاریخ زمانی که یک قوم پیروز می خواسته قوم شکست خورده را خوار و ناتوان و عقیم کند یا یک مستبدِ دارای قدرت ولی ضعیف در منطق و استدلال می خواسته جامعه ی زیر فرمانش را رام و سر به راه کرده و در اختیار گیرد , نابودی مراجع فرهنگی , پر کاربرد ترین نسخه ها بوده و هست .
ساختمانهای بزرگ و مهم ویران می شده اند , تاریخها و تاریخ دانها نابود می شده اند , نام و خط و زبان دگرگون می شده و از همه مهم تر کتابها سوزانده می شده اند ( و می شوند )
نمونه های کتاب سوزی در تاریخ کشور خودمان هم به فراوانی یافت می شوند . کتاب سوزان اسکندر و اعراب از بزرگترین نمونه های تاریخ ما هستند .
اما کتاب سوزان نازیها در 10 می 1933 زنده ترین و بنام ترین کتاب سوزی در قرن بیستم است .
حزب نازی که در سالهای پس از پایان جنگ جهانی نخست تمام توان خود را بر روی بازگرداندن آبرو و حیثیت به باد رفته ی آلمان کرده بود روز به روز بیشتر بر طبل ناسیونالیسم و دشمنی با یهودیان می کوبید .
در سال 1933 طرح ” اقدام علیه اندیشه ی ضد آلمانی ” باعث شدت گرفتن احساسات تند ناسیونالیستی و بالا گرفتن تب دشمنی با هر آنچه که ضد آلمانی شناخته می شد شد .
جالب این است که پرچمدار این قافله نه حزب نازی که سازمان دانشجویان آلمانی بود , یعنی کاسه های از آش داغتر !!
اقدام علیه اندیشه ی ضد آلمانی با کارهایی مانند اخراج گروهی استادان یهودی دانشگاهها و گسترش تبلیغ برای برتری نژاد آریا و تمسخر اندیشه های لیبرالیستی و کمونیستی و سوسیال دموکراسی و بویژه اندیشه های یهودیان آغاز شد و پس از مدت کوتاهی به کتاب سوزان رسید .
طی چند ماه , فهرست بلند بالایی از کتابهای ضاله !! تدارک دیده شد که نخست با نویسندگان و اندیشمندان یهودی مانند فروید و انیشتین آغاز شد و به جک لندن و همینگوی و حتی هلن کلر هم رسید . ( هلن کلر نابینا و ناشنوا بود و اندیشه ی نازی حذف معلولین و ناتوانها از جامعه را ترویج می کرد )
مجموعه ی برنامه ریزی ها و تلاشها در 10 می 1933 به ثمر نشست و بیش از 20 دانشگاه بزرگ آلمان این به قول خودشان جشن را برگزار کردند و هزاران جلد کتابی را که از کتابخانه های عمومی و دانشگاهها و حتی کتابفروشی ها گرد کرده بودند با جشن و پایکوبی و صدالبته سخنرانی های آتشین ژوزف گوبلز و همفکرانش به آتش کشیدند تا مبادا کسی در معرض اندیشه ای بجز اندیشه ی متعالی و مترقی برتری نژادی قرار بگیرد !!
کیفیت برگزاری مراسم کتاب سوزی چندان مهم نیست .( آگاهی های لازم را از اینجا و اینجا می توانید بگیرید ) به باور من نکته ی مهم در این رویداد نقش پررنگ مردم عادی و بویژه گروههای دانشجویی در آن است , یعنی همان کاسه های داغتر از آشی که پیشتر عرض کردم .
دولت ناسیونال سوسیالیست آلمان برای آنکه چنین کتاب سوزانی راه بیاندازد می بایست که قانون به تصویب مجلس می رساند و دستگاه برگزار کننده را مشخص می کرد و ردیف بودجه تصویب می کرد و چه و چه و تازه سرزنش افکار عمومی هم قوز بالای قوز می شد . اما با چنین حرکت خود جوش مردمی نه هزینه ای به دولت تحمیل شد و نه انرژی خاصی صرف شد .
در واقع در هر کدام از فجایع بزرگ و کوچک تاریخ بشریت خود مردم هم حضوری پرکار و موثر داشته اند و هرگز یک فرد مستبد یا یک جریان استبدادی به تنهایی و بدون تایید و همراهی دست کم بخش بزرگی از مردم جامعه اش نمی توانسته فاجعه بیافریند .
در این جریان هم نقش توده های به هیجان آمده و خشمگین که می خواستند در ساخت دنیای نوینی که رویایش برایشان ترسیم شده بود دستی داشته باشند کاملا اثر گذار و گویا بود .
از همین جا می توان دریافت که بر خلاف آنچه که عموما مردم تصور می کنند که هر آنچه بر سرشان می رود از دولتها و نظامهاست , اثر خود مردم در هر پدیده ی اجتماعی و سیاسی بسیار بیشتر از نظام حاکمشان است . چرا که نظام حاکم از دل همین مردم بر آمده و دیگرانی از کرات دیگر نیامده اند برای تشکیل حکومت .
اگر آلمان در جریان جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شد و بخش مهمی از جمعیت خود را از دست داد نتیجه ی همان شور و شری است که در پی شدت گرفتن احساسات ناسیونالیستی شان بوجود آمده بود .
همین احساسات بود که نخست باعث سوزاندن کتابها شد و در گام بعدی به سوزاندن انسانها هم رسید . همانطور که هاینریش هاینه متفکر آلمانی پس از رویداد کتاب سوزی گفته بود که در جایی که کتابها سوزانده شوند , انسانها هم سوزانده خواهند شد که شدند و دیدیم .
در همین کشور خودمان هم نمونه های هیجانهای مردمی و دانشجویی را داشته ایم که باعث انجام اقدامات نسنجیده ای شده اند که پس لرزه هایش تا سالها جامعه را لرزانده و عواقبش گریبان مردم را رها نکرده است .
آنچه که مشخص است مردم هرگز نباید خودشان را مبری از گناه و اشتباه یا بی اثر و خنثی بدانند و تلاش کنند که توپ را در زمین نظام حکومتی انداخته و مسوولیت را از دوش خودشان بردارند .

سلام
دروغ به عنوان یکی از پلید ترین پدیده های اجتماعی که زاینده ی بسیاری از نادرستی ها و نابسمانی هاست همواره اندیشه ی اندیشمندان و خردگرایان را به خود مشغول کرده است . راهکارهای زیادی برای نابود کردن دروغ در طول تاریخ انسان اندیشیده و ارایه شده است و باید پذیرفت هیچ کدام چندان موفق نبوده است .
در این میان راه حلی که به ذهن آندره برتون ( 1896 تا 1966 ) , شاعر و نویسنده ی فرانسوی رسید جالب توجه است . برتون که به عنوان بنیانگذار سبک سورئالیسم در دنیا شناخته می شود راه از میان برداشتن دروغ را نداشتن حوزه ی پنهان زندگی می داند .
زندگی هر انسان به دو حوزه ی پیدا و پنهان تقسیم می شود , شخص در حوزه ی پیدا که در سطح جامعه و در برابر دیده گان مردم قرار دارد به گونه ای است و در درون حوزه ی شخصی و پنهانش , به دور از چشم سایرین به گونه ای دیگر . ما هرگز در سطح جامعه آنی نیستیم که در درون خانه و در تنهایی هستیم . شرایط اجتماع و مجموعه ی هنجارها و ارزشها و ضد ارزشهای پذیرفته شده ی اجتماعی رفتار و شخصیت ما در اجتماع را می سازند . حال آنکه در درون خانه و در تنهایی و به دور از دیده ی کنج کاو دیگران ما همانی هستیم که واقعیت وجودمان است .
آندره برتون همان حوزه ی خصوصی را ریشه و مادر دروغ در اجتماع می داند . او بــاور دارد کــه اگر انسانها در حوزه ی شخصی زندگیشان چیزی برای پنهان کردن نداشته باشند آنوقت نیازی هم به دروغ گویی نیست . دروغ ابزار انسان برای پنهان کاری است ( فرانسه ی آغاز قرن 20 را نمی دانم , ولی در کشور ما که تنها هدف از دروغ گویی منفعت طلبی است و بس ) .
آندره برتون شهرهایی را پیش نهاد می کند که خانه هایی با دیوارهای شیشه ای داشته باشند . دیوارهایی شیشه ای که در پشتش نتوان از چشم مردم پنهان شد . در یک کلام نابودی حوزه ی شخصی و حریم خصوصی .
به گمان من نیاز به آزادی یکی از توانمندترین نیازهای انسان است . انسان آزاد آفریده شده و در هوای آزادی است که راحت دم می زند و زندگی می کند . نابودی حریم شخصی , نخستین و جدی ترین قدم برای زیر پا گذاشتن حق آزادی افراد است . اگر برای پاک کردن جامعه از یک پلیدی ( همانند دروغ ) حریم خصوصی افراد زیر پا گذاشته شود قطعا جامعه دچار پلیدی های خطرناک تری خواهد شد .
این الگویی است که بسیاری از نظام های اســـتبدادی دنیا بویژه کمونیستها تلاش زیادی در پیاده کردن آن داشتند . نه با هدف از بین بردن دروغ , بلکه با هدف کنترل هر چه بیشتر بر روی فرد فرد شهروندان و نتیجه ی آن هم که کاملا روشن و گویا است . از نظامهای کمونیستی جوامعی به جای ماند که از شدت انواع فسادهای اخلاقی و اجتماعی به طور کلی فلج شده بودند و هنوز پس از گذشت 20 سال از فروپاشی و محو کمونیسم , از عوارض آن رنجها می برند .
نمی شود آندره برتون و هم فکرانش را باعث و بانی این مشکلات دانست , ولی می توان آنها را به سبب آرمانگرایی افراطی و تمرکز بیش از حد بر روی یک موضوع که باعث نادیده گرفتن دیگر موضوعات مهم می شد سرزنش کرد .

دستهها
پیوندها
Warning: Parameter 2 to wp_hide_post_Public::query_posts_join() expected to be a reference, value given in /home/vehcom/domains/parsaveh.com/public_html/wp-includes/class-wp-hook.php on line 308
نوشتههای تازه
بایگانیها
- آوریل 2021
- دسامبر 2020
- نوامبر 2020
- سپتامبر 2015
- اکتبر 2014
- آگوست 2014
- جولای 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- جولای 2013
- می 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
- اکتبر 2012
- سپتامبر 2012
- آگوست 2012
- جولای 2012
- ژوئن 2012
- می 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- فوریه 2012
- ژانویه 2012
- دسامبر 2011
- نوامبر 2011
- اکتبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جولای 2011
- ژوئن 2011
- می 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010