سلام
تاریخ ایران قصه ی پر غصه ی حــکـام و سلاطینی است که در بی سوادی و بی کفایتی و بی بخاری گوی سبقت را از هم می دزدیده و هر یک به نوبه ی خود بیشترین زیانها را به مملکت می زده اند .
هر چه این داستان پر آب چشم را زیر و رو می کنی افسوست بیشتر می شود .
ببری خان نام گربه ی محبوب ناصرالدین شاه بوده است . گربه , آلاپلنگی بوده و به زبیده خانم , یکی از زنان حرمسرا تعلق داشته . نمی دانم که نام ببری خان را چه کسی انتخاب کرده , اما بسیار جالب است , گربه پلنگی بوده و ماده , یعنی نه ببری بوده و نه خان !! این از این .

سرکار خانم ببری خان !!!
روزی که ناصرالدین شاه سخت بیمار بوده و تب تندی داشته این گربه ی تازه زایمان کرده مشغول جا به جایی بچه هایش بوده و دربار هم چنان بی در و پیکر بوده که این گربه در همان حرمسرا زایمان کرده و در همان جا هم بچه هایش را بزرگ می کرده . خلاصه گربه در حالی که یکی از بچه ها را به دندان داشته از کنار بستر شاه می گذشته که کسی وارد اتاق می شود و در را می بندد . راه خروجی گربه که بسته می شود سرگردان و بلاتکلیف یک دور , دور بستر می چرخد و پایین پای شاه می ایستد . زبیده خانم , صاحب گربه از راه چاپلوسی و خودشیرینی این رویداد را نشانه ی بهبودی شاه شناخته و به وی مژده ی بریده شدن تب را می دهد .
از قضا سپیده دم فردا تب می برد و شاه بهتر می شود . از آن پس گربه می شود محبوب و مقرب درگاه . گویا درباریان هر کدام خواسته ای داشته اند نوشته و به گردن گربه می انداخته اند و شاه ( که از نظر عقلی ظاهرا کودکی بیش نبوده ) بی درنگ آنرا می پذیرفته . عزل و نصبهای زیادی با عریضه های گردن این گربه انجام می شود و حکمهای زیادی صادر می شود . بر اساس خاطرات عین السلطان اطرافیان شاه محکومین به مرگ را با این گربه نجات داده و حتی اضافه حقوق هم برایشان می گرفته اند و بسیاری از مدیران لایق و توانمند را هم با عریضه های گردن او از کار بر کنار می کرده اند و شاه در این میان فقط نقش عاشق گربه را بازی می کرده است . تمامی تشریفات درباری در حق این حیوان اجرا می شده و بستر حریر و اطلس برایش فراهم شده بوده , در شرایطی که مردم گروه گروه از بیماری و فقر و بیچارگی می مردند و قدرتهای خارجی یکسره درحال دزدیدن بخشهای خاک ما بوده اند . شاه در این میانه از شاه بودن فقط آسایش خودش را می شناخته و بس .
روزی که ببری خان در جاجرود بیمار می شود کالسکه ی 8 اسبه ی دربار او را به شهر بر می گرداند تا آب و هوای بهتر دربار باعث بهبودی اش شود که نمی شود و گربه تلف می شود . بدن گربه ی مرده را در پارچه ای ابریشمی می پیچند و در باغ دفن می کنند و تا 10 روز جرات نمی کنند که خبر مرگ او را به شاه بدهند که پس از آن خودش گویا متوجه می شود .
شاهان قاجار این گونه مملکت داری می کرده اند که داغستان , گرجستان , ارمنستان , آذربایگان و افغانستان را به سادگی از دست می دهند و حوزه ی نفوذ بیگانگان را در کشور چنان گسترده می کنند که انگلستان با یک قحطی , نیمی از مردم ایران را [ در دوران جنگ جهانی نخست ] به کام مرگ می فرستد . در همه ی این مقاطع شاه مشغول گربه بازی یا بازی های دیگر بوده و کاری به امور مملکت نداشته .

سلام
در طول تاریخ , سرزمین بلاکش و مصیبت زده ی ما به طور مداوم مورد حمله ی متجاوزان واقع شده و بارها فروپاشیده و در مقابل مهاجمان سر خم کرده است . هربار که یک قدرت متجاوز خارجی به ایران حمله کرده اگر شاه یا قدرت اول کشور فردی با لیاقت و با تعصب بوده ما از جنگ سر بلند بیرون آمده ایم و شکستی را تجربه نکرده ایم . اما وای به آن روزهایی که قدرت مرکزی در اختیار ناتوها و نخاله ها بوده است . امثال داریوش سوم , یزدگرد سوم , سلطان محمد خوارزم شاه ( که اصولا خودش و خاندانش ایرانی هم نبوده اند ),شاه سلطان حسین صفوی و دیگرانی که از قضا کم هم نبوده اند . در دوره ی اینها کشور , خزانه و حتی زنان دربار هم به چنگ متجاوز پیروز افتاده اند .
نکته ی ناراحت کننده ی قضیه این است که در تمامی این فروپاشی ها به طور عمده نقش مردم صفر بوده است . یعنی کنار ایستاده اند تا دولت مرکزی شکست بخورد , فاتح بیاید خاکشان را به توبره بکشد و قتل عامشان کند . بعد از این غارت ها و قتل عامها هم به راحتی متجاوز فاتح , حاکم کشور هم شده و مردم ایران به راحتی این حاکم جدید را پذیرفته اند , خدمتش را کرده اند و برایش رعایای نجیبی بوده اند .
در این میان معدود قهرمانانی هم بوده اند که بر خلاف رویه ی عافیت طلبی و سکوت و رضایت عامه ی مردم دلیرانه جنگیده اند و برای مدتی هر چند کوتاه دشمن را در کامروایی دچار تاخیر کرده اند .
یکی از این قهرمانان را در گذشته معرفی کرده بودم : ” کلنل فضل الله آق اولی ” .
قهرمان این پست رییس علی دلواری است که در سن پایین و در 25 سالگی به جرگه ی مشروطه خواهان ایران پیوست و در زمان محمد علی شاه و به توپ بسته شدن مجلس و برقراری استبداد در تنگستان قیام کرد و بوشهر را تسخیر کرد .
تا دو ماه بوشهر در اختیار نیروهای رییس علی بود و تنها نقطه ی کشور بود که از لوث وجود استبداد محمدعلی شاهی پاک بود . این حضور 2 ماهه چنان برای نیروهای انگلیس که در ظاهر ادعای حمایت از مشروطه خواهی داشتند گران آمد که با ناو جنگی شان به نزدیک بوشهر آمده و شهر را تصرف کردند .
رییس علی که از نظر نیرو و تسلیحات به هیچ وجه توان مقابله با ارتش انگلستان را نداشت به تنگستان عقب نشست و از همان روز شد دشمن خونی استعمار انگلیس . در 8 آگوست 1915 همزمان با 17 مرداد ماه سال 1294 ارتش انگلستان با چندین کشتی جنگی به بوشهر حمله و شهر را تصرف کرد .
14 نفر از بزرگان شهر به اشغال شهر اعتراض شدیدی کردند که به دلیل مسالمت آمیز بودن این اعتراض انگلیسیهای فرصت طلب آنها را دستگیر و به هند اعزام کردند . خبر این واقعه که به رییس علی رسید با دو خان دیگر منطقه یعنی شیخ حسین خان چاه کوتاهی و زایر خضرخان اهرمی مصمم شدند که از وطن دفاع کنند .
در پی مکاتبه با چند مرجع تقلید و گرفتن حکم جهاد بر علیه انگلیس رییس علی سوگند دفاع از وطن یاد می کند . در همین اثنا نیروهای انگلیسی با هدف پیشگیری از قیام مردم دلوار تصمیم به حمله به تنگستان می گیرند . رییس علی و دوستانش آماده می شوند و در جنگی بزرگ لشکر 5 هزار نفری انگلستان را با شکست سختی که تلفات زیادی هم به همراه داشت بدرقه کردند .
شخصیت قوی , اخلاق برجسته و هوش و ذکاوت بالای رییس علی باعث شد که در مدت 7 سال رهبری او , مردم پابرهنه و دست خالی تنگستان جور دولتمردان وسیاستمداران خودفروخته و نالایق و سایر اهالی بی خیال ایران را بکشند و جلوی پیشروی انگلیسیها را بگیرند .
پس از 7 سال مبارزه ی بی درنگ , در 12 شهریور 1294 هجری خورشیدی در یک شبیخون به متجاوزان , رییس علی از پشت سر بوسیله ی ( نه با گلوله ی دشمن انگلیسی )یک خاین به نام غلامحسین تنگکی به قتل رسید . انگیزه ی غلامحسین را هیچ کدام از منابع تاریخی نقل نکرده اند .
اما آنچه که مشخص است تحریک انگلیسیها و حسادت و کینه های روستایی بی تاثیر نبوده . گویا غلامحسین تنگکی چند روز قبل از این واقعه به یک افسر انگلیسی گفته بوده :
” من تشنه خون رییس علی هستم، چون جدّ او قاتل پسر عموی من است و مدت هاست که منتظر هستم با یک گلوله او را سوراخ کنم . “
بله پرونده ی مبارزه بر علیه اشغال ایران بوسیله ی انگلستان به همین راحتی بسته شد .
