سلام
همواره این دیدگاه در میان ما بوده که ختنه مهم ترین جدا کننده ی ما مسلمانان از نا مسلمانان است و آنرا یکی از دستورات منحصر به فرد اسلام می دانسته ایم . ولی این اندیشه ای درست نیست و آیین ختنه کردن دختران و پسران ریشه ای بس کهن در تاریخ انسان دارد .
دیرین ترین نشانه ها از ختنه در مصر باستان دیده می شود . جایی که در بیش از 6 هزار سال پیش هر کس که می خواست دیندار باشد و بنده ی خدایان آن روزگار , باید مانند کاهنان ختنه می شد . با توجه به برهنه زندگی کردن مردم در آن روزگار , بریدن پوست اندام تناسلی می توانست یک نشانه ی خوب باشد برای جدا کردن دینداران از بی دینان و یا پیروان دیگر دینها . در برخی موارد هم خشکه مقدس ها و متعصبان کلا خودشان را سترون ( عقیم ) می کرده اند تا ثابت کنند تا چه مایه ارادت دارند . سنگ نگاره هایی با همین دیرینه ثابت کننده ی این ادعای باستان شناسان هستند .
گویا بر اساس نوشته های تورات ابراهیم پیامبر پس از زندگی در مصر زمانی که به کنعان , یعنی سرزمین مادری بازگشت در سن ۹۹ سالگی خودش و کلیه ی فرزندانش را ختنه کرد تا نشانه ای باشد از بندگی خداوند . به پیروی از کنعانیان سایر اقوام کناره ی شرقی دریای مدیترانه هم این کار را به سنتهایشان افزودند .
پس از پیامبر شدن موسی او هم این رویه را اجرا کرد و با ختنه کردن خود پیروانش را به انجامش تشویق کرد و به این روی بود که ختنه یکی از سنتهای اصلی در آیین یهود شد . پس از آن این سنت به اسلام رسید و با توجه به بی اعتنایی مسیحیت به این رسم , امروزه از این نظر دنیای مسیحیت در برابر دنیای اسلام و یهودیت قرار دارد . بماند که بسیاری از کشورهای سنتی و آغازی ( بدوی ) آفریقا هم به پیروی از همان سنتهای باستانی مصری در میان ختنه کنندگان هستند .
و اما ریشه ی پیدایش ختنه :
همان گونه که می دانیم پرستش خدایان گوناگون در دنیای باستان رواج داشته و هر قوم و ملتی خدای خودش را داشته , با ویژگیهای منحصر به فرد .
اما بسیاری از این خدایان در یک ویژگی با هم شریک بوده اند , آنها منشا زایش بوده اند و نشانه ی اصلی همه ی این خدایان هم ابزار زایش , یعنی اندام تناسلی بوده است . همانطور که اوزیریس خدایگان ( الاهه ) مصری , نشانه و شناسه اس همین بخش بدن بود .**
با همین منطق آلت مردانه به عضوی مینوی ( مقدس ) تبدیل می شود و پیروان این ادیان به ستایش و پرستش آن سرگرم می شوند .
بعدها این اندام چنان تقدسی پیدا می کند که بریدن پوست سر آن به عنوان یک از خود گذشتگی بسیار بزرگ و مهم ترین قربانی فرد برای خدایان مطرح می شود . درست است که امروزه برای این کار دلایل و توجیهات بهداشتی مطرح می شود , اما نباید از این نکته غافل شد که آغاز این رویداد با همان منطقی بوده که عرض شد .
چه امروزه پس از گذشت چند هزار سال هنوز هم بسیاری از قومیت هایی که به ختنه دست می یازند به ابتدایی ترین اصول بهداشتی و پاکیزگی فردی بی اعتنا هستند . چرا فقط باید این یک مورد بهداشتی را تا این حد جدی بگیرند ؟
در واقع توجیه بهداشتی , امروز که دیگر قربانی های انسانی و جانوری برای خدایان چندان مفهوم و پذیرشی ندارند مطرح می شود , وگرنه در گذشته که مردم برای خدایانشان فرزندانشان را قربانی می کرده اند بریدن پوست اضافه ی سر اندام تناسلی چیزی دور از ذهن و درک نکردنی نبوده است .
—————————————–==================—————————————
** اوزیریس یکی از خدایان باستانی مصر بوده که با خواهرش ایزیس ازدواج کرده و دارای فرزندی به نام هوروس می شود . برادر اوزیریس به نام ست که گویا دوست دار ایزیس بوده از سر حسادت اوزیریس را کشته و به 14 قطعه تقسیم می کند و هر بخش را در گوشه ای از خاک مصر خاک می کند , مگر اندام تناسلی اش را که به دریا می اندازد . هوروس به خونخواهی پدر بر می خیزد و پس از شکست عمویش تکه های بدن پدر را سر هم می کند و او را از نو می سازد و زنده می کند .اما دریغ از آن یک قسمت که به دریا انداخته شده بود . آن بخش هرگز پیدا نشد و شاید به همان علت اوزیریس به دنیای مردگان رفته و شاه آنجا شد .
سلام
راسیسم همان است که ما با نام نژاد پرستی می شناسیمش . البته بسیار مهم است که بین نژاد پرستی و ملی گرایی تفاوت قایل بشویم و این دو را یکی ندانیم . در تعریف لغت نامه ی دهخدا ( که معلوم نیست با کدام منطق سایتش فیـــلتر شده ) درباره ی راسیسم آمده است که : فرضیه ای که بر اساس آن صفت های ممیزی و توانائی های انسان ها بوسیلۀ نژاد آنها تعیین می شوند.
به دیگر سخن نژاد شما بیانگر جایگاه اجتماعی تان است و نه میزان سواد و تحصیلات و توانایی و شخصیتتان .
در این که این طرز فکر افراطی از گونه ای حماقت و عوامیت ناشی شده است هیچ تردیدی باقی نمانده . اما بررسی ریشه ها و پی آمد های آن می تواند بیانگر ماهیت واقعی این رویه ی فکری و صد البته چراغ راه باشد برای مبتلا نشدن دوباره به این درد .
رویه ها و جریانهای سیاسی هم مانند پوشاک به شدت تابع مد و عرف هستند . روزگاری بنیاد گرایی دینی مد می شود و زمانی کمونیسم . در مقطعی سوسیالیسم منهای کمونیسم و در بازه ای راسیسم . جالب اینجاست که موجهای این مدگرایی سیاسی بخشهای مهمی از دنیا را زیر اثر خود می گیرند و باعث می شوند که آثار مثبت و منفی شان فراگیر و جهانی باشد .
در آغاز قرن بیستم در بازار سیاست دنیا راسیسم مد بود .در کشورهای قدرتمند تر احزاب سیاسی روی به تحریک احساسات میهن پرستانه ی مردم آوردند تا با هم سو کردن نیرو و خواست مردم در جهت منافع کشور بازدهی بیشتر و بهتری در پیشرفت داشته باشند .
اما متاسفانه در این راه مسیر افراط پیموده شد و چیزی که با ملی گرایی به راحتی قابل انجام بود به راسیسم و نژاد پرستی کوری منجر شد که در بسیاری از نقاط دنیا پی آمد های فاجعه باری به دنبال داشت . بزرگترین و وحشیانه ترین جنابات تاریخ بشریت در همین دوران و به دست راسیستهای پر مدعا بوجود آمدند .
در اروپا راسیسم به تولد دولتهای فاشیست ایتالیا و آلمان منجر شد . خوشبختانه ایتالیا به جهت عدم وجود وفاق و اتحاد ملی در زمینه ی راسیسم شکست خورد و دولت فاشیست موسولینی دوام چندانی نیاورد . اما آلمانی ها که برعکس ایتالیایی ها بسیار هم متحد بودند در اثر تبلیغات راسیستی حزب حاکم و در نتیجه ی شرایط خفت باری که پس از پایان جنگ جهانی نخست به آنها تحمیل شده بود به طور گسترده به راسیسم گرایش پیدا کردند و حزب نازی متولد و چنان قدرتمند شد که سودای فتح دنیا به سرش زد . نازیهای آلمانی که به حکم اعتقاد به برتری نژادی یک رسالت تاریخی بر دوش خود حس می کردند مبنی بر تصفیه ی دنیا از لوث وجود نژادها و گروههای پست و گسترش نژاد برتر آلمانی ( نمی گویم آریایی چون ماهم آریایی بودیم و هرگز به این شکل جو گیر نبودیم ) رو به جنایت آوردند . جنایتی گسترده برای تصفیه ی نژادی . کولیها ( که در اروپای آن روزگار زیاد هم بودند ) یهودیان , هم جنس بازها و معلولین , برای آرمان تصفیه ی نازیها جامعه ی هدف به شمار می آمدند . در سالهای جنگ جهانی دوم این گروهها در سطح گسترده قتل عام شدند تا جرمن ها به ایدئولوژی راسیستی شان عمل کرده باشند .
در روسیه ی کمونیست راسیسم به گونه ای دیگر و زیر یک نقاب ایدئولوژیک و در زیر پوشش کمونیسم چهره کرد و تنها در دوران استالین تصفیه ی اجتماع از عناصر مخالف یا احتمالا مخالف باعث مرگ چیزی در حدود 10 میلیون انسان شد !!!!!
در ژاپن تلاش گسترده ی دولت هیرو هیتو , امپراطور این کشور , در گسترش راسیسم منجر به فجایع منچوری شد . در 1937 نخستین حمله ی جنگ جهانی دوم به وسیله ی ژاپن به منطقه ی منچوری چین انجام شد . به دلیل قدرت زیاد ژاپن و آشفتگی درونی چین تازه انقلاب کرده , منطقه ی بزرگ منچوری به سرعت به خاک ژاپن افزوده شد و در طول 8 سالی که سلطه ی ژاپن بر این منطقه ادامه داشت چنان فجایع و جنایاتی اتفاق افتاد که حتی باور کردنشان هم دشوار است . ( درباره ی فجایع منچوری یک مطلب جداگانه خواهم نوشت )
در ایالات متحده ی آمریکا موجهای راسیسم منجر به باز زایی ( تولد مجدد ) فرقه ی کوکلوس کلان شد . کوکلوس کلانها که بازماندگان برده داران جنوب امریکا در قرن 19 بودند همان تفکرات ضد سیاه پوستان و ضد یهودیان را دنبال می کردند . در 1915 بنیان کوکلوس کلانهای نوین گذاشته شد و به سرعت گسترده شد . رکود اقتصادی بزرگ دهه ی 30 آمریکا هم به گسترش هر چه بیشتر کوکلوس کلانیسم کمک کرد . رفتارهای کوکلوس کلانها هم مانند همه ی راسیستهای دیگر نقاط دنیا با توحش و کینه های کور و بی بنیاد همراه بود . سیاهان را آزار و اذیت می کردند , خانه هایشان را آتش می زدند و اگر به طور موردی با یک سیاه پوست مشکل داشتند او را ربوده , زنده می سوزاندند و یا به دار می آویختند . پدر مالکوم ایکس ( مبارز بزرگ آزادی سیاهان آمریکا ) یکی از قربانیان همین توحش ها بود که در خانه اش سوخت .
اثبات برتری نژادی کوکلوس کلانها , سیاه پوستی که در مقابل خانه اش در 1981 به دار آوریخته شده است .
بنیان تعصبهای کور همواره بر نادانی و عوامیت استوار است و متاسفانه همیشه پی آمدهای فاجعه بار و خونینی هم دارد . کاش روزی شاهد دنیایی بدون تعصب و کور دلی بودیم . کاش تاریخ را با خون ننوشته بودند .