چندی است که در گوشه و کنار و بیشتر در میان جوانان دهه ی شصت به بعد , شعار نفرت از اعراب باب شده و مدام به بهانه های مختلف این نفرت را اعلام می کنند .
من منطق این شعار فاشیستی را نتوانستم درک کنم . از عربها متنفرم یعنی چه ؟ ما خودمان دهها مشکل و معضل فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و فردی و گروهی داریم . اگر مرد میدان هستیم باید اندکی در راه اصلاح اینها گام بزنیم . تنفر از دیگران فعلا پیش کش .
30 ثانیه به خودمان فکر کنیم و ببینیم ما چه برتری نسبت به اعراب داریم ؟
غیرتمان بیشتر است ؟ حاشا ! فرهنگمان بالاتر است ؟ امکان ندارد . تلاشگرتر و کاراتر و تواناتر هستیم ؟ دارایی و ثروتمان بیشتر است ؟ رابطه مان با دنیا بهتر است ؟ دانش مان بیشتر است ؟ از دیدگاه صنعتی پیشرفته تریم ؟ اقتصاد پویا تری داریم ؟ ( حتی در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی و در اوج دوران رونق اقتصادی کشور , تولید ناخالص ملی عربستان از ما بیشتر بود )
چند ده سال است حتی در میان خودمان هم حرفی برای گفتن نداریم . تمامی افتخارمان این است که از دوران هخامنشی و کورش و داریوش سخن بگوییم که بیش از 90 درصدمان حتی کورش و داریوش را هم نمی شناسیم . از یکی از افراطیون که خیلی دم از کورش می زد پرسیدم کورش پسر داریوش بود یا داریوش پسر کورش ؟ افراطی عزیز و گرامی کمی مکث کرد و با حالتی آزرده گفت : از کجا باید بدانم ؟**
تمامی بیگانگانی که به ایران می آیند پس از بازگشت , از رانندگی خطرناک ایرانی ها می گویند . سامویل بازیکن انگلیسی تیم استقلال در گفت و گو با یک نشریه ی انگلیسی به شوخی گفته بود که وقتی در تهران پشت فرمان خودرو می نشینی اختیار زندگی به کل از دستانت خارج می شود و هر آن باید چشم به راه مرگ باشی و اگر زنده ماندی شانس آورده ای .
بحران خیز ترین کشور دنیا هستیم و حتی توزیع گوجه فرنگی برایمان می تواند بدل به یک بحران ملی شود .
آمار طلاقمان پس از ایالات متحده در رتبه ی دوم جهان قرار دارد و این در حالی است که آمریکا یکی از ساده ترین کشورهای دنیاست برای جدایی و ایران یکی از سخت ترینها .
آمار اعتیاد و قاچاق مواد مخدر نیازی به گفتن ندارد . به هر کشوری که بخواهید سفر کنید تا ببینند که شما ایرانی هستید با دقت وسایل تان را می گردند , چون مشکوک به حمل مواد مخدر هستید .
آمار قاچاق دخترانمان به کشورهای حوزه ی خلیج فارس که دیگر شهره ی عام و خاص است . ما از اعراب متنفریم و آنها دختران ما را اجاره می کنند ,
و دهها مورد دیگر .
شاید لازم باشد که در تشخیص جهت نفرتمان کمی تجدید نظر کنیم . شاید بهتر باشد بفهمیم که فرافکنی و تقصیر را به گردن دیگران انداختن چاره ی دردمان نیست . هر ایرانی باید اصلاح را از خودش آغاز کند .
وقتی که ما جامعه ی سالمی را از کنار هم چیدن ایرانیان سالم ساختیم , مشکلات خود به خود حل خواهند شد و خواهیم دید که در آن زمان اصلا نیازی به نفرت نیست .
آنجا دیگر قدرتمند و محکم سر جایمان می ایستیم و دیگران هستند که باید موضعشان را نسبت به ما مشخص کنند . آنجا دیگر سخن گفتن از نفرت دور از شان ما خواهد بود .
—————————————————————————————————————————————————-
**( برای کسانی که شاید پاسخ این پرسش را ندانند عرض می کنم که هیچ کدام . داریوش و کورش نسبت بسیار دوری با هم داشتند . پدرِ پدر بزرگ کورش یعنی چیش پش دوم پدر بزرگِ پدر بزرگ داریوش بود . این به این معنی است که داریوش یک نسل پس از کورش بود ولی پسرش نبود . پسران کورش کبوجیه و بردیه بودند و پدر داریوش ویشتاسپ بود . )
سلام
امیدوارم مطلب دیروز با عنوان کبوجیه را خوانده باشید . کبوجیه دومین شاه هخامنشی و پسر کورش بزرگ دستور داد پوست قاضی رشوه خوار را بکنند تا عبرت سایر قضات بشود . در حدود 43 سال بعد بر سردرآرامگاه داریوش بزرگ کتبیه ای نصب کردند با این نیایش : ” یزدان این سرزمین را از دروغ , خشکسالی و دشمن پاس بدارد .”
قصدم این نبود که از این فخر فروشی های چیپ و از مد افتاده و بی اندازه تکراری کرده باشم که : “ببینید تاریخ ایران چه بوده است ! “
منظورم از بیان این دو مورد از تاریخ قدیمی ترین امپراطوری کاملا شناخته شده ی ایران این بود که نشان بدهم دروغ و دروغ گویی با کمال تاسف در سرشت ما ایرانیان نهادینه است و این امر در ما ریشه ی کاملا تاریخی دارد . گمان می کنم در اینکه ما ملتی هستیم کاملا انس گرفته با دروغ , شما هم تردیدی نداشته باشید . دروغ یا همان دوروگ در تمامی لحظات و دقایق زندگی ما جاری است و ابدا هم برایمان زشت نیست . با توجیهات مختلف توجیه می شود و ابدا مایه ی شرمساری نیست و در هر رابطه ای , باید از پیش تمامی احتمالات دروغگویی طرف مقابل بررسی و پیش بینی شود . در ارتباط دولت با مردم همواره مبنا بر دروغگویی مردم استوار است و برای هر کار کوچک دولتی چندین سند و مدرک لازم است تا راستگویی شخص اثبات شود . دروغگویی دولتها به مردم هم که دیگر شهره ی عام و خاص است و توضیح زیادی لازم ندارد .
از طرف دیگر گروهی خوش خیال موارد یاد شده در بالا ( از تاریخ هخامنشی ) را نشانه ی نبود دروغ و زشت و پلید بودن آن تعبیر می کنند . در پلیدی دروغ هیچ تردیدی نیست , اما اینکه در آن زمان قاضی رشوه گیر آن هم در آن سطح وجود داشته و اینکه داریوش شاه نگران گسترش دروغ بوده کاملا بیانگر وجود این پدیده است و نه بیانگر نبود آن .
امروز شما نمی بینید که کسی دعا کند که خدا ما را از شر طاعون در امان بدارد . چرا ؟ چون طاعون دیگر وجود خارجی ندارد . پس وقتی چیزی وجود ندارد کسی از آن وحشتی هم ندارد و گفت و گویی را هم بوجود نمی آورد , چه رسد به نگرانی .
کسی نمی گوید که خدا کند که مغولها به ما حمله نکنند . چون دیگر مغولها خطری ندارند .
ما ایرانیان از سپیده دم تاریخ دروغ را گرامی داشته و راه پیشرفت شخص خودمان دانسته ایم و به هیچ وجه نگران آثار پلید اجتماعی اش نبوده ایم . همواره به کودکانمان آموزش داده ایم که دروغ نگویی ها . اما با رفتار و گفتارمان لحظه به لحظه دروغ را نقش جان آنها کرده ایم . دروغگوها و نادرست ها را گرامی می داریم و از بزرگ داشت و تحسینشان آنی فروگذار نمی کنیم .
شاید مهمترین دلیل عقب ماندگی امروز ما هم همین باشد که هزاران سال است از جان و دل به دروغ می پردازیم . جامعه را آلوده می کنیم و مسیر هر پیشرفتی را مسدود می کنیم . از طرف دیگر هم باد به غبغب می اندازیم که ما چنین هستیم و چنان بوده ایم .
سلام
کبوجیه ی سوم** پسر کورش بزرگ و کاساندانه پس از مرگ پدر امپراطور هخامنشی شد . کبوجیه که نسبی کاملا اشرافی داشت برخلاف برادرش بردیه ( بردیا ) هم بسیار قاطع و محکم بود و هم غرور و تکبر زیادی داشت .
او برای آنکه به درباریان و اشراف نشان بدهد که نظم و نسق دوران پدرش که انصافا یگانه ی تاریخ بود و مثال زدنی , دچار خلل نشده و کار به همان رویه ی سابق روان است سخت گیری های زیادی کرد و حتی تلاش کرد که گروهی از درباریان فاسد و ناسالم دوران پدرش را هم از چرخه ی قدرت خارج کند .
در آن دوران 7 خانواده ی بزرگ هخامنشی بودند که 7 نفر روسای آنها شورای اصلی حکومتی را تشکیل می دادند و در ضمن 7 قاضی عالی کشور هم بودند . در همان آغاز پادشاهی کبوجیه رسوایی رشوه گیری یکی از این 7 قاضی عالی که ثوخر ( sowkhar ) پدربزرگ مادری کبوجیه بود مطرح شد .
کبوجیه دستور داد که پوست ثوخر را کندند و بر مسند قضاوت پهن کردند و به پسر ثوخر که بر اساس قانون جایگزین پدر می شد دستور داد که بر جایگاه بنشیند و برای همان پرونده قضاوت کرده و رای صادر کند و تاکید کرد که : ” یادت باشد که کجا نشسته ای “
————————————-
** شاید این پرسش برایتان بوجود بیاید که چرا من هم مثل بقیه کمبوجیه ننوشتم و با اصرار در متن کبوجیه آوردم . عرض شود که تاریخ نگاران نه چندان قابل اعتماد یونانی نام او را کامبیز , کامبوزیا و امثال این ذکر کرده اند . حدود 100 سال قبل هم که کتیبه ی بیستون ترجمه شد مترجم با آنکه به نام کبوجیه برخورد کرده باز هم به نوشته ی یونانیان بیشتر اعتماد کرده و او هم گفته کمبوجیه . اما خانم دکتر میترا مهرآبادی که چند سال پیش کل کتیبه ی بیستون را ترجمه کرد در این باره گفته است : ” من در تمام متن کبوجیه دیدم . در هیچ کجا کمبوجیه نیامده بود .“