سلام
فیلم سلطان جنگ ( lord of war ) نیکلاس کیج را می دیدیم که بر اساس شخصیت و داستان واقعی یک دلال بزرگ اسلحه ساخته شده است . با دیدن تلاش خستگی ناپذیر یوری اورلوف برای افروختن آتش جنگ در سرزمینهای مختلف ( به منظور پیدا کردن بازارهای جدید فروش اسلحه ) و تلاش متقابل پلیسی که می خواست با دستگیری اورلوف , جان بیگناهان زیادی در دنیا را از مرگ نجات دهد ناخوداگاه به یاد اولاف پالمه نخست وزیر مرحوم سوئد افتادم که خودش را وقف برقراری صلح در دنیا ( بویژه پایان جنگ ایران و عراق ) کرده بود .
اولاف پالمه نخست وزیر سوئد و رهبر حزب کارگری سوسیال دموکرات این کشور بود که بیش از هر چیزی جنبه ی انسانی شخصیت او در دنیا شناخته شده است .
به واسطه ی همین شخصیت برتر , سوئد در دوران او به چنان اعتبار و محبوبیت جهانی دست یافت که پیش و پس از آن هرگز تجربه اش نکرد .
تلاش گسترده ی اولاف پالمه برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق , سفرهای متعدد او به هر دو کشور و گفت و گو با مقامات آنها و گرفتن دیدگاهها و خواسته هایشان و انتقال این دیدگاهها به شورای امنیت سازمان ملل در آن دورانی که بیشتر کشورهای دنیا با محاصره ی اقتصادی و تسلیحاتی و تحریم ایران و حمایتهای گسترده از عراق بر طبل جنگ می کوبیدند تنها نقطه ی روشن برای مردم رنج کشیده ی دو کشور بود .
اولاف پالمه یکی از انگشت شمار سیاست مدارانی بود که وقتی در بهار 1968 تانکهای روسی وارد پراگ پایتخت چک شدند با راهپیمایی به این لشگرکشی اعتراض کرد .
جنگ ویتنام هم یکی دیگر از مواردی بود که پالمه به روشنی با آن مخالفت کرد . او پشتیبان سرسخت استقلال ویتنام شمالی کمونیست بود .
دولت نژاد پرست آفریقای جنوبی یکی دیگر از اهداف پالمه بود . از دوران نوجوانی تا زمان مرگ , پالمه لحظه ای از مخالفت آشکارا با این رژیم دست بر نداشت .
ضمنا پالمه در دورانی که همه ی اروپایی ها دولت اسراییل را به رسمیت شناخته و روابط دوستانه ای با آن داشتند توجه جهانیان را به وضع ناخوش آیند آوارگان فلسطینی جلب کرد .
زندگی نخست وزیر سوئد به این شکل وقف تلاشهای بشر دوستانه و صلح طلبانه ی او شده بود تا این که در شامگاه 28 فوریه ی سال 1986 سرانجام این چوب از لای چرخ قدرتها بیرون کشیده شد . در آن شب پالمه که به همراه همسرش همانند یک شهروند کاملا عادی به سینما رفته بود پس از خروج از سینما هدف گلوله قرار گرفت و از دنیا رفت .
راز قتل وی هیچ گاه به طور رسمی فاش نشد . اما گمانه زنی هایی بود مبنی بر اینکه کسانی که دوست نداشتند جنگ ایران و عراق پایان پذیرد او را کشتند . از سوی دیگر گروهی دولت آفریقای جنوبی را متهم می کردند . اما چند سال پس از آن همسر سابق عبدالله اوجالان رهبر کردهای جدایی طلب ترکیه اعلام کرده بود که پ.ک.ک به انتقام مخالفت پالمه با پناهندگی سیاسی اوجالان و نزدیکانش او را کشته بودند .
هر چه بود راز قتل نخست وزیر انسان دوست سوئد هرگز کاملا روشن نشد .

سلام
هیچ می دانستید که انقلاب مشروطه یک شهید آمریکایی هم داشته ؟
هاوارد کانکلین باسکرویل جوان اهل نبراسکا که به عنوان یک آموزگار تاریخ و یک مبلغ مذهبی به ایران آمده بود و در مدرسه ی مموریال تبریز تدریس میکرد , در زمان شدت گرفتن امواج انقلاب بر علیه استبداد محمدعلی شاه جذب حرکت آزادی خواهی مردم ایران شد و در صف رزمنده ها قرار گرفت .
ورود هاوارد به ایران همزمان بود با تخریب مجلس با توپهای محمدعلی شاه ( به قول معروف به توپ بستن مجلس ) . در جریان درگیری های مشروطه خواهان تبریزی با نیروهای دولتی , حسن شریف زاده دوست صمیمی هاوارد کشته می شود و همین امر انگیزه ای می شود تا او به قول خودش تدریس تاریخ مردگان را رها کرده و با تکیه بر آموزشهایی که در دوره ی سربازی در ایالات متحده دیده بوده به دانش آموزان داوطلب آموزش نظامی بدهد .
حضور روحیه بخش او با استقبال گسترده ی مبارزان مواجه می شود . جمله ی معروفی که از هاوارد نقل می شود این است :” تنها تفاوت من با این مردم محل تولد من است که آن هم تفاوت بزرگی نیست . ” هاوارد این جمله را در پاسخ به همسر سفیر آمریکا که از او خواسته بوده دست از مبارزه بردارد تا آسیبی نبیند گفته بود . هاوارد با گفتن این جمله گذرنامه ی آمریکایی را به همسر سفیر تحویل می دهد و از آن پس خود را یک ایرانی می داند .
در روز 30 فروردین 1288 خورشیدی ( 19 اپریل 1909 میلادی ) هاوارد در مقام فرمانده ی یک گروه 150 نفری به جنگ قزاقهای مزدور روسی رفت و با نشستن یک گلوله در قلبش جان شیرین را از دست داد .
این در زمانی بود که مشروطه خواهی حتی برای بسیاری از مردم ایران هیچ معنی و مفهومی نداشت و فقط چند شهر ایران درگیر آن بودند . مرگ او از آن جایی که [ به تعبیر علی اذری مورخ مشروطه ] وی مهمان مردم ایران بود بسیار دردناک و غم انگیز بود به همین خاطر مردم تبریز تشییع جنازه ی باشکوهی برایش ترتیب دادند . در تمام طول مسیر اهالی شهر ایستاده بودند و مشروطه خواهان هم با تفنگهای رو به پایین به پیکر این سرباز دلیر راه آزادی ادای احترام می کردند .
هاوارد باسکرویل در گورستان ارامنه ی تبریز به خاک سپرده شد تا [ مانند بسیاری چیزهای دیگر ] امروز ایرانیان از بازدید گور او محروم باشند .
سیاسیون آذربایگان تصمیم داشتند که پولی برای مادر او بفرستند که دکتر وایمان (رییس مدرسه ی مموریال تبریز ) جلوی این کار را گرفت . پس فرشی بافتند که نقش چهره ی هاوارد را در دل خود داشت و تلاش کردند که آنرا به همراه تفنگ او برای مادرش بفرستند که گویا هیچ گاه محقق نشد .
هاوارد در هنگام مرگ 24 سال بیشتر نداشت . امروز مجسمه ی او در موزه ی مشروطه ی تبریز نصب شده و پیکرش در جایی است که فقط ارامنه اجازه ی ورود به آن را دارند .

فرشی که با تصویر هاوارد بافته شد و قرار بود که برای مادرش فرستاده شود و مشخص نیست فرستاده شد یا نه .
